بریده‌ای از کتاب یادت باشد ...: شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر اثر محمدرسول ملاحسنی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 262

دستم را گرفت و با صدای لرزان پر از حزن و دلتنگی در حالی که اشک هایم را پاک می‌کرد گفت :《فرزانه، دلم رو لرزوندی ولی ایمانمو نمی‌تونی بلرزونی!》

دستم را گرفت و با صدای لرزان پر از حزن و دلتنگی در حالی که اشک هایم را پاک می‌کرد گفت :《فرزانه، دلم رو لرزوندی ولی ایمانمو نمی‌تونی بلرزونی!》

24

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.