بریده‌ای از کتاب بردیا و ملکه ی سرزمین عاج اثر سیامک گلشیری

S

S

1403/2/26

بریدۀ کتاب

صفحۀ 28

.. و اژدها باز چرخید طرف من. گردنش را دراز کرد به سمت من و با شتاب راه افتاد. پاهایم را جمع کردم. داشتم سعی میکردم از جایم بلند شوم اما نمیتوانسم! دیگر هیچ راه فراری نبود...

.. و اژدها باز چرخید طرف من. گردنش را دراز کرد به سمت من و با شتاب راه افتاد. پاهایم را جمع کردم. داشتم سعی میکردم از جایم بلند شوم اما نمیتوانسم! دیگر هیچ راه فراری نبود...

8

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.