بریدهای از کتاب بردیا و ملکه ی سرزمین عاج اثر سیامک گلشیری
1403/2/26
صفحۀ 28
.. و اژدها باز چرخید طرف من. گردنش را دراز کرد به سمت من و با شتاب راه افتاد. پاهایم را جمع کردم. داشتم سعی میکردم از جایم بلند شوم اما نمیتوانسم! دیگر هیچ راه فراری نبود...
.. و اژدها باز چرخید طرف من. گردنش را دراز کرد به سمت من و با شتاب راه افتاد. پاهایم را جمع کردم. داشتم سعی میکردم از جایم بلند شوم اما نمیتوانسم! دیگر هیچ راه فراری نبود...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.