بریدهای از کتاب سپیده دمان اثر فریدریش ویلهلم نیچه
1404/5/12
صفحۀ 17
او که میرسد تو با چشمانی خسته و نوشاکی جانفزا در رگها و افیونی کهن در خون، به خواب میروی. تا روشنی بیحضورت در کنار چشمان بستهات، در بازی خیابانها و خانهها، کلیدها و قفلها، مردان و زنان، اخلاق و دلزدگیِ اخلاقی شریک گردد. که نه میتوانی دری بازکنی، نه خانهای را به خیابان بیاوری، نه زنی را به رودخانهٔ مردی... . ( ١٧ - سپیدهدمان - نیچه - علی عبداللهی )
او که میرسد تو با چشمانی خسته و نوشاکی جانفزا در رگها و افیونی کهن در خون، به خواب میروی. تا روشنی بیحضورت در کنار چشمان بستهات، در بازی خیابانها و خانهها، کلیدها و قفلها، مردان و زنان، اخلاق و دلزدگیِ اخلاقی شریک گردد. که نه میتوانی دری بازکنی، نه خانهای را به خیابان بیاوری، نه زنی را به رودخانهٔ مردی... . ( ١٧ - سپیدهدمان - نیچه - علی عبداللهی )
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.