بریده‌ای از کتاب پسر هزارساله اثر راس ولفورد

Sh

Sh

3 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 304

ایدن گفت:«ولی ما کنارت میمونیم، الفی....» «نه، نمی مونین! شماها بزرگ می‌شین. من رو پشت سرتون باقی می‌ذارین؛ پسربچه‌ی عجیب و غریبی که مسخره حرف می‌زد و جای زخم داشت و فکر می‌کرد هزار سالشه. شما هم مثل همه می‌شین، مثل جک... و من همین شکلی باقی می‌مونم.» به پایین، به خودم نگاه کردم؛ مردی پیر در پیکر یک پسربچه.

ایدن گفت:«ولی ما کنارت میمونیم، الفی....» «نه، نمی مونین! شماها بزرگ می‌شین. من رو پشت سرتون باقی می‌ذارین؛ پسربچه‌ی عجیب و غریبی که مسخره حرف می‌زد و جای زخم داشت و فکر می‌کرد هزار سالشه. شما هم مثل همه می‌شین، مثل جک... و من همین شکلی باقی می‌مونم.» به پایین، به خودم نگاه کردم؛ مردی پیر در پیکر یک پسربچه.

13

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.