بریدهای از کتاب نخل و نارنج اثر یامین پور
دیروز
صفحۀ 99
آنها هیچ وقت به فتحعلی شاه وکالت نداده بودند که درباره غیرت و ناموسشان هم توافق کند؛ اما ثقل روزگار چنان است که شانههای قویترین مردان را هم آرام آرام خسته میکند و میشکند. آن چنان سنگین که سالها بعد فرزندانشان حتی به یاد نیاورند که آنها پیش از این از چیزی ناراحت بودهاند و کم کم همه چیز به کتابخانهها خزید و فراموش شد! اما شیخ مرتضی داغ قرهباغ و راز قفقاز را در سینه نگه داشت...
آنها هیچ وقت به فتحعلی شاه وکالت نداده بودند که درباره غیرت و ناموسشان هم توافق کند؛ اما ثقل روزگار چنان است که شانههای قویترین مردان را هم آرام آرام خسته میکند و میشکند. آن چنان سنگین که سالها بعد فرزندانشان حتی به یاد نیاورند که آنها پیش از این از چیزی ناراحت بودهاند و کم کم همه چیز به کتابخانهها خزید و فراموش شد! اما شیخ مرتضی داغ قرهباغ و راز قفقاز را در سینه نگه داشت...
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.