بریده‌ای از کتاب عشق هرگز نمی میرد "بلندی های بادگیر" اثر امیلی جین برونته

بریدۀ کتاب

صفحۀ 349

به او بگویید دلم برایشان لک زده؛ امّا اکنون کاغذ و قلم ندارم که چیزی برایش بنویسم.حتی کتابی هم ندارم که برگەهایش را پارە کنم و مطلبی برایش بنویسم. من با حیرت گفتم:حتی کتاب در اختیار ندارید؟چطور می‌توانید بدون کتاب زندگی کنید؟من تمام وقت خود را در کتابخانه سپری می‌کنم و با اینکه کتابخانەام غنی و پر از کتاب است؛ امّا باز هم در گرینج احساس تنهایی و یکنواختی می‌کنم.من بدون کتاب خواهم مرد!

به او بگویید دلم برایشان لک زده؛ امّا اکنون کاغذ و قلم ندارم که چیزی برایش بنویسم.حتی کتابی هم ندارم که برگەهایش را پارە کنم و مطلبی برایش بنویسم. من با حیرت گفتم:حتی کتاب در اختیار ندارید؟چطور می‌توانید بدون کتاب زندگی کنید؟من تمام وقت خود را در کتابخانه سپری می‌کنم و با اینکه کتابخانەام غنی و پر از کتاب است؛ امّا باز هم در گرینج احساس تنهایی و یکنواختی می‌کنم.من بدون کتاب خواهم مرد!

50

4

(0/1000)

نظرات

بهش بگو بمیر، کتاب دیگه گرون شده نمیتونی بخری 😁😏
2

0

اگە خودش می‌دید سکتە می‌کرد:))) 

0

سکته بر او روا بود 😅
@Kawsar 

0