بریدهای از کتاب عشق هرگز نمی میرد "بلندی های بادگیر" اثر امیلی جین برونته
1404/1/4
صفحۀ 349
به او بگویید دلم برایشان لک زده؛ امّا اکنون کاغذ و قلم ندارم که چیزی برایش بنویسم.حتی کتابی هم ندارم که برگەهایش را پارە کنم و مطلبی برایش بنویسم. من با حیرت گفتم:حتی کتاب در اختیار ندارید؟چطور میتوانید بدون کتاب زندگی کنید؟من تمام وقت خود را در کتابخانه سپری میکنم و با اینکه کتابخانەام غنی و پر از کتاب است؛ امّا باز هم در گرینج احساس تنهایی و یکنواختی میکنم.من بدون کتاب خواهم مرد!
به او بگویید دلم برایشان لک زده؛ امّا اکنون کاغذ و قلم ندارم که چیزی برایش بنویسم.حتی کتابی هم ندارم که برگەهایش را پارە کنم و مطلبی برایش بنویسم. من با حیرت گفتم:حتی کتاب در اختیار ندارید؟چطور میتوانید بدون کتاب زندگی کنید؟من تمام وقت خود را در کتابخانه سپری میکنم و با اینکه کتابخانەام غنی و پر از کتاب است؛ امّا باز هم در گرینج احساس تنهایی و یکنواختی میکنم.من بدون کتاب خواهم مرد!
کەوسەر
1404/1/4
0