بریدهای از کتاب جای خالی سلوچ اثر محمود دولت آبادی
1404/4/27
صفحۀ 180
صدایش از جای گرم بیرون میآید. مجلس ختم! نان شبم را بدهم این و آن بخورد که چه بشود یعنی؟ که فاتحه بفرستند؟ میخواهم نفرستند! چه گناهی داشت پیرزن زمین خورده که فاتحه بخواهد؟
صدایش از جای گرم بیرون میآید. مجلس ختم! نان شبم را بدهم این و آن بخورد که چه بشود یعنی؟ که فاتحه بفرستند؟ میخواهم نفرستند! چه گناهی داشت پیرزن زمین خورده که فاتحه بخواهد؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.