بریدهای از کتاب بدترین (شاید هم بهترین) راه مردن اثر مهدی اله یاری
1404/4/29
صفحۀ 80
مغزم را دوست ندارم و خاطرات درون آن هم دیگر جز عذاب برایم چیزی ندارد. کاش میشد تمام آنچه در مغزم من را عذاب میدهد را به گوشهای پرت کنم تا بپوسد، تا فراموششان کنم. وقتی این همه خاطره هجوم میآورد آدم زیر سنگینی، بارشان خم میشود.
مغزم را دوست ندارم و خاطرات درون آن هم دیگر جز عذاب برایم چیزی ندارد. کاش میشد تمام آنچه در مغزم من را عذاب میدهد را به گوشهای پرت کنم تا بپوسد، تا فراموششان کنم. وقتی این همه خاطره هجوم میآورد آدم زیر سنگینی، بارشان خم میشود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.