بریده‌ای از کتاب سووشون اثر سیمین دانشور

بریدۀ کتاب

صفحۀ 285

باز دست زری را در دست گرفت وپیامبرانه افزود:《من دیگر آفتاب لب بامم، اما از این پیرمرد بشنو جانم ،در این دنیا همه چیزدست خود آدم است ، حتی عشق، حتی جنون ، حتی ترس. آدمیزاد می‌تواند اگر بخواهد کوه ها را جابجا کند . می‌تواند آبها را بخشکاند . می‌تواند چرخ و فلک را بهم بریزد . آدمیزاد حکایتی است. می‌تواند همه جور حکایتی باشد . حکایت شیرین ، حکایت تلخ ، حکایت زشت ... وحکایت پهلوانی ... بدن آدمیزاد شکننده است اما هیچ نیرویی در این دنیا ، به قدرت نیروی روحی او نمی‌رسد ، به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد.》

باز دست زری را در دست گرفت وپیامبرانه افزود:《من دیگر آفتاب لب بامم، اما از این پیرمرد بشنو جانم ،در این دنیا همه چیزدست خود آدم است ، حتی عشق، حتی جنون ، حتی ترس. آدمیزاد می‌تواند اگر بخواهد کوه ها را جابجا کند . می‌تواند آبها را بخشکاند . می‌تواند چرخ و فلک را بهم بریزد . آدمیزاد حکایتی است. می‌تواند همه جور حکایتی باشد . حکایت شیرین ، حکایت تلخ ، حکایت زشت ... وحکایت پهلوانی ... بدن آدمیزاد شکننده است اما هیچ نیرویی در این دنیا ، به قدرت نیروی روحی او نمی‌رسد ، به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد.》

22

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.