بریده‌ای از کتاب اعلام یک قتل اثر آگاتا کریستی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 241

وقتی آخرین کسی که ما را به یاد گذشته‌مان می‌اندازد از دست می‌رود، بکلی تنها می‌شویم و هیچکس نمی‌تواند جای او را بگیرد. من خودم برادرزاده، خواهرزاده و دوستان صمیمی زیادی دارم، اما هیچ‌کدام آنها زمان بچگی با من نبوده‌اند و مرا نمی‌شناختند، هیچ‌کدام متعلق به گذشته‌های خیلی دور نیستند و خاطرات آن دوران را در ذهنم زنده نمی کنند. به همین جهت، مدتهاست که تنها شده‌ام.

وقتی آخرین کسی که ما را به یاد گذشته‌مان می‌اندازد از دست می‌رود، بکلی تنها می‌شویم و هیچکس نمی‌تواند جای او را بگیرد. من خودم برادرزاده، خواهرزاده و دوستان صمیمی زیادی دارم، اما هیچ‌کدام آنها زمان بچگی با من نبوده‌اند و مرا نمی‌شناختند، هیچ‌کدام متعلق به گذشته‌های خیلی دور نیستند و خاطرات آن دوران را در ذهنم زنده نمی کنند. به همین جهت، مدتهاست که تنها شده‌ام.

17

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.