بریدهای از کتاب تاج نفرین شده اثر کاترین وبر
1404/4/3
صفحۀ 77
«من این نگاه رو میشناسم.» رن با تعجب پلکهایش را به هم زد. «کدوم نگاه؟» ناخدا لبخند زد و دندانهایش را به او نشان داد. «تو عاشقی.»
«من این نگاه رو میشناسم.» رن با تعجب پلکهایش را به هم زد. «کدوم نگاه؟» ناخدا لبخند زد و دندانهایش را به او نشان داد. «تو عاشقی.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.