بریدهای از کتاب قدمهای سر به هوا اثر فاطمه شایان پویا
1403/5/24
صفحۀ 9
من پرت میشوم آن پایین،به دره بی پایانی که تهش پیدا نیست و تمام دردسرها و غم ها و مسخرگی دنیا تمام میشود.چهره گریان مامان و بقیه و بعد سوال و جواب هولناک فرشته های عذاب،مثل بهمن در ذهنم هوار میشوند و لبم را گاز میگیرم.یاد آن جمله می افتم که می گفت:«انگار ی جورهایی می خوام خودکشی کنم،ولی میترسم بمیرم!»
من پرت میشوم آن پایین،به دره بی پایانی که تهش پیدا نیست و تمام دردسرها و غم ها و مسخرگی دنیا تمام میشود.چهره گریان مامان و بقیه و بعد سوال و جواب هولناک فرشته های عذاب،مثل بهمن در ذهنم هوار میشوند و لبم را گاز میگیرم.یاد آن جمله می افتم که می گفت:«انگار ی جورهایی می خوام خودکشی کنم،ولی میترسم بمیرم!»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.