بریدۀ کتاب

دره گل سرخ
بریدۀ کتاب

صفحۀ 8

خیلی ترسیده بودم نمی خواستم مامان بفهمد ولی وقتی یوناتان به خانه آمد موضوع را به او گفتم در حالی که گریه می کردم از وا پرسیدم: می دانی که من دارم می میرم ؟»یوناتان کمی فکر کرد شاید مایل نبود جواب بدهد اما بالاخره گفت: بله می دانم!»

خیلی ترسیده بودم نمی خواستم مامان بفهمد ولی وقتی یوناتان به خانه آمد موضوع را به او گفتم در حالی که گریه می کردم از وا پرسیدم: می دانی که من دارم می میرم ؟»یوناتان کمی فکر کرد شاید مایل نبود جواب بدهد اما بالاخره گفت: بله می دانم!»

3

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.