بریده‌ای از کتاب روی ماه خداوند را ببوس اثر مصطفی مستور

بریدۀ کتاب

صفحۀ 46

کاش ذره‌ای از یقین سایه در من بود.حتی دربان این ساختمان،سپور محله،میوه فروش سر خیابان،پدر میلیونر سایه و هزاران آدم عادی دیگر چنان با یقین زندگی می‌کنند که من همیشه به یقین آن‌ها حسرت می‌خورم.یقین آن‌ها از کجا آمده است؟از جهل؟اگر ندانستن و فکر نکردن به ماهیت آفرینش چنین یقینی می‌آورد من به سهم خودم به هر چه دانستن این چنینی است لعنت می‌فرستم.

کاش ذره‌ای از یقین سایه در من بود.حتی دربان این ساختمان،سپور محله،میوه فروش سر خیابان،پدر میلیونر سایه و هزاران آدم عادی دیگر چنان با یقین زندگی می‌کنند که من همیشه به یقین آن‌ها حسرت می‌خورم.یقین آن‌ها از کجا آمده است؟از جهل؟اگر ندانستن و فکر نکردن به ماهیت آفرینش چنین یقینی می‌آورد من به سهم خودم به هر چه دانستن این چنینی است لعنت می‌فرستم.

1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.