بریده‌ای از کتاب نامیرا اثر صادق کرمیار

نامیرا
بریدۀ کتاب

صفحۀ 302

خواست برود. لختی مکث کرد و دوباره رو به عبداللّه برگشت و گفت: «و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی‌کنم، که تکلیف خود را از حسین می‌پرسم. و من حسین را نه فقط برای خلافت، که برای هدایت می‌خواهم. و من... حسین را برای دنیای خویش نمی‌خواهم، که دنیای خود را برای حسین می‌خواهم. آیا بعد از حسین کسی را می‌شناسی که من جانم را فدایش کنم؟» و رفت.

خواست برود. لختی مکث کرد و دوباره رو به عبداللّه برگشت و گفت: «و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی‌کنم، که تکلیف خود را از حسین می‌پرسم. و من حسین را نه فقط برای خلافت، که برای هدایت می‌خواهم. و من... حسین را برای دنیای خویش نمی‌خواهم، که دنیای خود را برای حسین می‌خواهم. آیا بعد از حسین کسی را می‌شناسی که من جانم را فدایش کنم؟» و رفت.

35

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.