بریدهای از کتاب این پنج تن: درنگی در زندگی و سیره خاندان نبوت (ع) اثر رضا بابایی
1403/11/12
صفحۀ 133
قاضی در حکومت علی، چنان قدرت و استقلالی داشت که می توانست علی را نیز محاکمه کند. علی، آنگاه که زره گمشده اش را نزد مردی مسیحی یافت.از او خواست که آن را به او پس دهد. مرد مسیحی، سر باز زد. مردم به حمایت از علی که پیشوا و خلیفه دوران بود، بر مرد مسیحی تاختند.علی گفت: رهایش کنید! نزد قاضی می رویم. شاکی و متهم نزد داوری که علی خود او را منصوب کرده بود، نشستند. قاضی به احترام علی از جای برخاست. علی گفت :بنشین! که بر قاضی است که با هر دو سوی دعوا یکسان رفتار کند؛ حتی در نگاه کردن. قاضی از علی درخواست کرد که برای ادعای خویش گواه آورد. علی شاهدی نداشت. پس زره در دست مرد مسیحی باقی ماند و رو سفیدی برای علی.
قاضی در حکومت علی، چنان قدرت و استقلالی داشت که می توانست علی را نیز محاکمه کند. علی، آنگاه که زره گمشده اش را نزد مردی مسیحی یافت.از او خواست که آن را به او پس دهد. مرد مسیحی، سر باز زد. مردم به حمایت از علی که پیشوا و خلیفه دوران بود، بر مرد مسیحی تاختند.علی گفت: رهایش کنید! نزد قاضی می رویم. شاکی و متهم نزد داوری که علی خود او را منصوب کرده بود، نشستند. قاضی به احترام علی از جای برخاست. علی گفت :بنشین! که بر قاضی است که با هر دو سوی دعوا یکسان رفتار کند؛ حتی در نگاه کردن. قاضی از علی درخواست کرد که برای ادعای خویش گواه آورد. علی شاهدی نداشت. پس زره در دست مرد مسیحی باقی ماند و رو سفیدی برای علی.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.