بریدهای از کتاب من جوکترینم: یک داستان نوجوانانه اثر کریس گرابنستاین
1402/9/29
صفحۀ 28
دلشوره و اضطرابم وقتی بیشتر می شه که عمو فرانکی یه بار دیگه گوشه ی رینگ گیرم میندازه ؛ یعنی تو همون نقطه طلایی من ، پشت دخل مغازه ش. بعد با اون صدای بلندش اعلام میکنه :«هی رفقا،گوش بگیرید ببینید چی می گم.تا مسابقه ی نمکی ترین بچه کمدین دنیا فقط دو روز و نوزده ساعت و سی و شیش دقیقه مونده . همه به صف بشید و هر کدومتون عکس یکی از کمدین ها رو بردارید. جیمی جون ، یالاّ موتورت رو آتیش کن و همه رو از خنده روده بُر کن. »
دلشوره و اضطرابم وقتی بیشتر می شه که عمو فرانکی یه بار دیگه گوشه ی رینگ گیرم میندازه ؛ یعنی تو همون نقطه طلایی من ، پشت دخل مغازه ش. بعد با اون صدای بلندش اعلام میکنه :«هی رفقا،گوش بگیرید ببینید چی می گم.تا مسابقه ی نمکی ترین بچه کمدین دنیا فقط دو روز و نوزده ساعت و سی و شیش دقیقه مونده . همه به صف بشید و هر کدومتون عکس یکی از کمدین ها رو بردارید. جیمی جون ، یالاّ موتورت رو آتیش کن و همه رو از خنده روده بُر کن. »
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.