بریدۀ کتاب

تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان
بریدۀ کتاب

صفحۀ 31

نمی‌دانم اولین‌بار چه کسی گفته؛ هر که بوده راست گفته که مادرها پسری‌اند، پسرها مادری. من هنوز یادم مانده که محمد کدام طرف این خانه می‌نشست. یادم مانده آن روز با چه حالی از در خانه آمد داخل. رفت و بغ‌کرده نشست یک گوشه و زانوهایش را بغل کرد.

نمی‌دانم اولین‌بار چه کسی گفته؛ هر که بوده راست گفته که مادرها پسری‌اند، پسرها مادری. من هنوز یادم مانده که محمد کدام طرف این خانه می‌نشست. یادم مانده آن روز با چه حالی از در خانه آمد داخل. رفت و بغ‌کرده نشست یک گوشه و زانوهایش را بغل کرد.

41

30

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.