بریده‌ای از کتاب بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم اثر دیوید سداریس

Raziyh zia

Raziyh zia

6 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 160

دلم برای‌شان می‌سوخت. زور می‌زدند هنر خلق کنند در حالی‌که من بدون هیچ زحمتی هنر را زندگی می‌کردم. جوراب گلوله‌شدهٔ من روی کف چوبی خانه بیان هنری قوی‌تری داشت تا چرندیات قلابی آن‌ها در قاب‌های آن‌چنانی

دلم برای‌شان می‌سوخت. زور می‌زدند هنر خلق کنند در حالی‌که من بدون هیچ زحمتی هنر را زندگی می‌کردم. جوراب گلوله‌شدهٔ من روی کف چوبی خانه بیان هنری قوی‌تری داشت تا چرندیات قلابی آن‌ها در قاب‌های آن‌چنانی

40

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.