بریده‌ای از کتاب گوشواره های آلبالویی اثر لعیا اعتمادی

بهار(؛

بهار(؛

6 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 137

مامان دختر کوچولو کفش تق تقی پوشیده بود؛ همان کفش هایی که وقتی آدم راه می رود ، تق تق صدا می‌دهد . وقتی کوچک تر بودم ، همیشه دوست داشتم از آن کفش ها داشته باشم. به همین خاطر وقتی توی حیاط بازی می کردم ، سنگ های بزرگ توی باغچه را جمع می کردم و توی سوراخ دمپایی هایم می کردم تا وقتی راه می‌روم ، تَق تَق صدا کند!

مامان دختر کوچولو کفش تق تقی پوشیده بود؛ همان کفش هایی که وقتی آدم راه می رود ، تق تق صدا می‌دهد . وقتی کوچک تر بودم ، همیشه دوست داشتم از آن کفش ها داشته باشم. به همین خاطر وقتی توی حیاط بازی می کردم ، سنگ های بزرگ توی باغچه را جمع می کردم و توی سوراخ دمپایی هایم می کردم تا وقتی راه می‌روم ، تَق تَق صدا کند!

3

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.