بریده‌ای از کتاب در محضر آفتاب اثر شبنم غفاری حسینی

فضائل

فضائل

1404/1/20

بریدۀ کتاب

صفحۀ 34

خدمتکارش را برای انجام کاری فرستاده بود بیرون. دیر کرده بود. با نگرانی رفت دنبالش دید کنار کوچه خوابیده. نشست بالای سرش با بادبزن بادش زد. بیدار که شد امام با مهربانی نگاهش کرد و گفت: "چه قدر میخوابی؟ از این به بعد شبها بیش تر بخواب و روزها کار كن".

خدمتکارش را برای انجام کاری فرستاده بود بیرون. دیر کرده بود. با نگرانی رفت دنبالش دید کنار کوچه خوابیده. نشست بالای سرش با بادبزن بادش زد. بیدار که شد امام با مهربانی نگاهش کرد و گفت: "چه قدر میخوابی؟ از این به بعد شبها بیش تر بخواب و روزها کار كن".

6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.