زینب جابری

زینب جابری

@Zainabjaberi

40 دنبال شده

20 دنبال کننده

            کتابخوان درس نخوان
          
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

این کاربر هنوز یادداشتی ننوشته است.

باشگاه‌ها

🎭 هامارتیا 🎭

281 عضو

ستوان آینیشمور

دورۀ فعال

محاکات

290 عضو

چشم اندازی از پل

دورۀ فعال

قند پارسی

385 عضو

شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی بر اساس نسخه مسکو و مقابله با نسخه ژول مول

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

زینب جابری پسندید.

2

زینب جابری پسندید.
💬از همون اول بسم الله که چند صفحه اولش رو سر کلاس شنیدم، فهمیدم که باید کتاب خفنی باشه.
 از اونایی که آدم نمیتونه بذاره زمین. 
  
✍️🏾کتاب تماما نامه نگاریه. 
نامه نگاری بین یه دختر آمریکایی و یه پسر آفریقایی. اولاش فکر میکردم قراره با یه داستان عاشقانه  رو به رو بشم، ولی یه چیزی فراتر از عشق رو توی این کتاب پیدا کردم.

🫂کیتلین مثل تمام دخترای نوجوون درگیر مسائلی مثل دوستی و لباس و تفریح و ☆درسه☆،  ولی بعد از نامه نگاری  با مارتین میفهمه که یه جایی تو همین دنیا،  پسری همسن خودش زندگی میکنه که به خاطر فقر از تحصیل و زندگی درست و حسابی محرومه!
💢با همین اتفاقات، کیتلین حسابی تغییر می‌کنه انگار فهمیده که چیزای مهمتری توی دنیای به این بزرگی هست.
خلاصه که این کتاب خیلی چیزای خفنی بهم یاد داد.
یه نکته باحال اینکه نویسندگان کتاب کیتیلن و مارتین هستن 
و یه کتاب دیگه ام هست که متاسفانه اسمش یادم نیست ولی اون کتاب نوشته تکی کیتلینه
خلاصه که بخونینش😄🫡
          💬از همون اول بسم الله که چند صفحه اولش رو سر کلاس شنیدم، فهمیدم که باید کتاب خفنی باشه.
 از اونایی که آدم نمیتونه بذاره زمین. 
  
✍️🏾کتاب تماما نامه نگاریه. 
نامه نگاری بین یه دختر آمریکایی و یه پسر آفریقایی. اولاش فکر میکردم قراره با یه داستان عاشقانه  رو به رو بشم، ولی یه چیزی فراتر از عشق رو توی این کتاب پیدا کردم.

🫂کیتلین مثل تمام دخترای نوجوون درگیر مسائلی مثل دوستی و لباس و تفریح و ☆درسه☆،  ولی بعد از نامه نگاری  با مارتین میفهمه که یه جایی تو همین دنیا،  پسری همسن خودش زندگی میکنه که به خاطر فقر از تحصیل و زندگی درست و حسابی محرومه!
💢با همین اتفاقات، کیتلین حسابی تغییر می‌کنه انگار فهمیده که چیزای مهمتری توی دنیای به این بزرگی هست.
خلاصه که این کتاب خیلی چیزای خفنی بهم یاد داد.
یه نکته باحال اینکه نویسندگان کتاب کیتیلن و مارتین هستن 
و یه کتاب دیگه ام هست که متاسفانه اسمش یادم نیست ولی اون کتاب نوشته تکی کیتلینه
خلاصه که بخونینش😄🫡


 
        

5

زینب جابری پسندید.
[آیا خداوندی هست؟]
برای نوشتن از این کتاب زبونم قاصره.
فقط همینو بدونید که به اولین کتاب فروشی که رسیدم، سراغ بقیه کتاب های مصطفی مستور رو میگیرم.

قبل از شروع یادداشت بگم که به نظرم لازمه که هر آدمی،
شده یه بار قبل مرگش این کتاب رو بخونه.

تونستم با همه شخصیت هاش به جز دکتر پارسا ارتباط بگیرم.
شخصیت اصلی کتاب و سوال مهمش [آیا خداوندی هست؟]:
این سوالیه که چند سال، ذهنم رو درگیر خودش کرده بود.

اما برای پاسخ به این سوال باید رفت سراغ پارسا، اینکه میخواست برای عشق فرمول بنویسه ولی وقتی فهمید که نمیتونه تمام آرمان های ذهنیش فروریخت.
اون نمیتونست این مسئله رو هضم کنه،برای همین فقط یه راه براش موند:خودکشی.

و اما خدا:خدا هم دقیقا مثل عشقه. حقیقتا نمیشه دلیلی برای اثبات وجودش آورد(البته به جز وجود ما و زمین و صدتا چیز دیگه)؛ ما خدا رو نمی‌بینیم، عشق هم نمی‌بینیم
و برای وجود هیچ کدومشون نمیتونیم از علم استفاده کنیم، چرا؟
چون هم خدا و هم عشق چیزی فرای علمه!
و این چیزی بود که پارسا درک نمی‌کرد.
اما همه ما آدم ها یه جایی ته وجودمون، خوب میدونیم که خدایی هست. همونطور که یه جایی ته قلبمون، صدای تپش عشق رو میشنویم.
البته خیلی آدما هستن که واقعا از درک این ۲ مسئله عاجزن.
و اینه نتیجه من: عشق مانند خدا، و خدا مانند عشق.

اما سوال زن مهرداد [چرا ما به این دنیا اومدیم؟]
چرا این همه رنج و بدبختی داریم؟
اصلا اگه خدایی هست، چرا با ما اینطوری میکنه؟
چرا صدتا بیماری و مرض تو عالم هست؟
چرا چرا چرا؟
اینا رو مطمئنم هممون حداقل یه بار از خودمون پرسیدیم ولی من یکی هیچوقت نتونستم بفهمم که واقعا چرا؟
فقط سعی کردم به این روند زندگی عادت کنم.
و یه سوال همیشه گوشه ذهنم هست:
[آمدنمان بهر چه بود؟]
          [آیا خداوندی هست؟]
برای نوشتن از این کتاب زبونم قاصره.
فقط همینو بدونید که به اولین کتاب فروشی که رسیدم، سراغ بقیه کتاب های مصطفی مستور رو میگیرم.

قبل از شروع یادداشت بگم که به نظرم لازمه که هر آدمی،
شده یه بار قبل مرگش این کتاب رو بخونه.

تونستم با همه شخصیت هاش به جز دکتر پارسا ارتباط بگیرم.
شخصیت اصلی کتاب و سوال مهمش [آیا خداوندی هست؟]:
این سوالیه که چند سال، ذهنم رو درگیر خودش کرده بود.

اما برای پاسخ به این سوال باید رفت سراغ پارسا، اینکه میخواست برای عشق فرمول بنویسه ولی وقتی فهمید که نمیتونه تمام آرمان های ذهنیش فروریخت.
اون نمیتونست این مسئله رو هضم کنه،برای همین فقط یه راه براش موند:خودکشی.

و اما خدا:خدا هم دقیقا مثل عشقه. حقیقتا نمیشه دلیلی برای اثبات وجودش آورد(البته به جز وجود ما و زمین و صدتا چیز دیگه)؛ ما خدا رو نمی‌بینیم، عشق هم نمی‌بینیم
و برای وجود هیچ کدومشون نمیتونیم از علم استفاده کنیم، چرا؟
چون هم خدا و هم عشق چیزی فرای علمه!
و این چیزی بود که پارسا درک نمی‌کرد.
اما همه ما آدم ها یه جایی ته وجودمون، خوب میدونیم که خدایی هست. همونطور که یه جایی ته قلبمون، صدای تپش عشق رو میشنویم.
البته خیلی آدما هستن که واقعا از درک این ۲ مسئله عاجزن.
و اینه نتیجه من: عشق مانند خدا، و خدا مانند عشق.

اما سوال زن مهرداد [چرا ما به این دنیا اومدیم؟]
چرا این همه رنج و بدبختی داریم؟
اصلا اگه خدایی هست، چرا با ما اینطوری میکنه؟
چرا صدتا بیماری و مرض تو عالم هست؟
چرا چرا چرا؟
اینا رو مطمئنم هممون حداقل یه بار از خودمون پرسیدیم ولی من یکی هیچوقت نتونستم بفهمم که واقعا چرا؟
فقط سعی کردم به این روند زندگی عادت کنم.
و یه سوال همیشه گوشه ذهنم هست:
[آمدنمان بهر چه بود؟]

        

2