خب باید اعتراف کنم که من ابتدا یک نقد نسبتا منفی برای این کتاب نوشته بودم و حدود ۶۰ صفحه خونده بودم ولی وقتی تمومش کردم یکم نظرم رو عوض کرد و برای همین دارم نقد جدید مینویسم. راستش هنوز هم فکر میکنم ایدهی این کتاب دوسداشتنی و قابل ارتباط برقرار کردنه، مخصوصا برای آشنایی با تجربه سوگ و احساساتی نظیر ترس و غم و اندوه زیاد برای مواجه با مرگ عزیزمان. اما به تصویر کشیدن این ایده میتونست شاید بهتر و جذاب تر نوشته میشد، برخی از توصیفات زاید و حواس پرت کن بودن، بعضی جاها من به شخصه دوسداشتم درباره هرکتابی که میخونه بیشترعلت انتخابش و ربطش با حال و احوال و داستان سوگ خودش بگه، در برخی از فصلها ارتباط خاصی با انتخاب کتاب و شرایط خودش نمیبینم و بیشتر معنایی هست برای دور زدن و فرار کردن از حس سوگ خود نویسنده که من عمیقا مخالف این رویکرد هستم. بیشتر دوسداشتم عمیقتر درباره تاثیر کتابها بر خودش و حس پذیرش تدریجی خود نسبت به سوگ بدونم. در فصول آخر روند کتاب رو کمی بیشتر از باقی فصول پسندیدم همچنین اینکه جزئیات اضافه کمتر شده بود و بیشتر درباره کتابی که خونده میشد، داستانی که داشت، ربطش به زندگی خودش بیشتر مرتبط بود و همینطور بیشتر به دل می نشست. بنابراین اگر چه بطور کلی بد نبود ولی فصول آخر ارزش مطالعه بیشتری دارند مخصوصا فصلی که درباره مهربانی نوشته شده بود. ممنون که نقدم خوندید.