چند روزیه که خوندن این کتاب رو آغاز کردم. برخلاف چیزی که ابتدا تصور میکردم، خوندنش اصلا کار ساده و راحتی نیست؛ البته نه به این خاطر که زبان پیچیده و مغلقی داشته باشه، که برعکس، اتفاقا کتاب کاملا به زبانی نوشته شده که به سادگی به جون خواننده میشینه. اما موضوعی که کتاب داره بهش میپردازه، یعنی شرم و تجربهی شرمندگی، موضوعیه که واقعا نفسگیره و بیاغراق بعد از یکی دو صفحه خوندن، ترجیح میدم کنار بذارمش تا فردا شب.
فعلا مقدمه و فصل اول رو دارم میخونم؛ و فکر میکنید یکی از حرفهای کتاب چی بوده؟ اینکه شرم انقدر موضوع سنگینیه که بهرغم اپیدمیک بودن و فراگیریاش، هیچکس حتی مایل نیست دربارش بهمثابه «یه موضوع» هم صحبت کنه و آدما ترجیح میدن بهمحض اینکه بحث دربارهی احساس شرم میشه، بحث رو عوض کنند (دقیقا تجربهای که خودم بعد خوندن چند پاراگراف از کتاب پیدا میکنم).
اینها رو گفتم که بگم هرچند خیلی تجربهی راحتی نیست، ولی خوشحالم که این کتاب رو شروع کردم.