ترغیب آخرین رمان جین آستن است که پس از مرگ او به چاپ رسید. کتاب درباره زنی به نام «آن» است که از ازدواج با مردی که به او علاقهمند است، به توصیهی یک دوست منصرف میشود.
اما؛ «آیا ما زنان حتی زمانی که مردمان نباشد، از عشق ورزیدن کنار میکشیم؟»
و پاسخی که در مسیر کتاب به آن خواهیم رسید.
خواندن این کتاب را در گرمای خفقانآور اهواز شروع کردم و در هوای جانبخش دماوند به پایان رساندم. من کسی نیستم که زیاد سفر کرده باشم، اما علاقهام به ماجراجویی را کتمان نمیکنم، و اینگونه شد که ترغیب اولین همسفر کتابی من شد.
در مقایسه با غرور و تعصب، ترغیب شخصیتپردازی بهتری داشت. در غرور و تعصب به غیر از شخصیتهای اصلی، بقیه شخصیتها بسیار تکبعدی بودند و تا آخر کتاب فقط یک رفتار را نشان میدادند. با این حال من غرور و تعصب را بیشتر دوست داشتم. بهطور کلی، پخته شدن قلم آستن قابل مشاهده بود و اگر زود دنیا را وداع نمیگفت، شاید ما شاهد آثار بسی بهتر از او بودیم.
چیزی که نظرم را در این رمان جلب کرد، لحن بدبینانهای بود که آستن به خود گرفته و همچنین نزدیکی بسیار داستان به واقعیت؛ که بعد فهمیدم ترغیب نزدیکترین کتاب آستن به زندگی واقعیاش است، زیرا او نیز از ازدواج با مردی که دوست داشت، به خاطر فشار آشنایان صرفنظر کرده بود.
اما با همهی اینها، لذت بردن از آثار جین آستن برای من سخت است و بعد از غرور و تعصب، ترغیب و عقل و احساس، همینجا پایان جین آستنخوانی خودم را اعلام میکنم؛ چون حس میکنم با خواندن آثار دیگر او چیزی عایدم نخواهد شد. دلیلش این است که حس میکنم همه آثار آستن یک پیام را منتقل میکنند: اهمیت یک ازدواج خوب برای زندگی اجتماعی یک زن و ازدواج با عشق. شاید در لایههای زیرین حرفهای بیشتری برای گفتن داشته باشد، اما برای من این پیام، برجستهترین و تکراریترین بخش بود.
میدانم شاید اشتباه میکنم و بهطور کلی منکر اهمیت آثار این نویسنده در زمان خودش نمیشوم، اما برای من و در این زمان، تا همینجا کافی است؛ زیرا
عمر کوتاه است و کتابها زیاد.