اسم من آرام
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
کتاب حاضر شامل داستان های کوتاهی از پسربچه ای شیطان و بازیگوش به نام «آرام گاروقلانیان» با عنوان های «باغ انگور»، «دو پنجاه یارد»، «سیرک»، «لوکوموتیو 38» «شناگر» و... است. در داستان «تابستان اسب سفید قشنگ» آمده است: «آرام گاروقلانیان» از طایفه ای فقرزده بود. آنها در حدود 11 قرن به درستکاری شهرت داشتند و به خوبی و بدی معتقد بودند. او عاشق اسب سواری بود. روزی پسردایی اش «مراد» با اسبی تیزرو، به دیدنش آمد. اسب متعلق به «جان بایرو»، کشاورزی فقیر بود. آرام و مرداد، به مدت دو هفته هرروز به اسب سواری مشغول بودند و خود را قانع می کردند که چون عاشق اسب ها هستند، این کار دزدی نیست. جان بایرو روزی آنها را با اسبش دید. با وجودی که می دانست اسب مال خودش است اما نمی توانست باور کند از خانوادة گاروقلانیان کسی دزد باشد. آرام و مراد بعد از دو هفته لذت بردن از اسب سواری، آن را به جای خود برگرداندند، بدون این که به شهرت آنها لطمه ای وارد شود.