دگرگونی
در حال خواندن
0
خواندهام
6
خواهم خواند
0
توضیحات
جیپسی بومانت همیشه از آن بچه های شوخ و شنگ و سر به هوا و بی خیال بوده، برای همین خیلی دلش را صابون میزند که قرار است با رسیدن سیزدهمین روز تولدش، قدرتی عجیب و غریب پیدا کند؛ مثلا بتواند با قدرتش جنب و جوش کنان تا ستاره ها بالا برود. اما وقتی صبح روز تولداز خواب بیدار میشود، میبیند که به جای این جور قدرت ها، چشم هایش تار میبینند...تازه! تصاویری خیلی کوتاه از گذشته و آینده هم پیش چشمش می آیند. مامان و بابای جیپسی اعلام میکنند که قرار است مامان بزرگ خیلی معمولی و خیلی سختگیرشان به خانه ی آن ها بیاید و پیش شان زندگی کند. مامان بزرگی که به آلزایمر مبتلاست. تازه آن موقع است که جیسپی و باقی اعضای خانواده میفهمند که قدرت هایشان دگرگون کار میکنند. حالا که قدرت جادویی شان دگرگون و آشوب برپا شده،جیپسی میفهمد که میتواند زمان را متوقف کند. با این همه آشوب و بلوا، هیچ کس نمیتواند حدس بزند در سفری که در پیش دارند، چه اتفاق هایی قرار است بیفتد. سفری که میخواهند به خانه ی مامان بزرگ بروند و او را با خودشان به خانه برگردانند... .
یادداشت ها