معرفی کتاب تولد زیست سیاست: درس گفتارهای کلژدوفرانس 1978- 1979 اثر میشل فوکو مترجم رضا نجف زاده

تولد زیست  سیاست: درس گفتارهای کلژدوفرانس 1978- 1979

تولد زیست سیاست: درس گفتارهای کلژدوفرانس 1978- 1979

میشل فوکو و 1 نفر دیگر
4.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

6

ناشر
نشر نی
شابک
9789641851929
تعداد صفحات
448
تاریخ انتشار
1399/8/19

توضیحات

        
انتشار متنِ فرانسوی درس های کُلژ دوفرانس ظاهراً برای نخستین بار در سال 1999 از سوی انتشارات گالیمار آغاز شد. انتشار متن انگلیسی آنها نیز چند سال بعد به قلم مترجمان مختلف، ازجمله گراهام برچل و دیوید ماسی، آغاز شد. تبارشناسی یا آنالیتیکسِ قدرتِ به کارگرفته شده در این درس ها، هیچ میدانی را از حفّاری های زیر و رو کننده اش مستثنا نمی کند: امنیت، استعمار، ملیّت، نژاد و عقبه قومی، سکس، تربیت و پایش کودکان، جنون و اختلال روانی، سوبژکتیویته، حقیقت مندی، فاشیسم، لیبرالیسم های اروپایی و امریکایی، دولت و ترفندهای مراقبت از اتباع، کنترلِ موالید، کُشتن و زنده گذاشتن، فرماسیون سرمایه داری، تنبیه و کیفر، و جنگ که خود مدل جامعه انسان هایی است که روابطی جنگ آسا دارند.زیست قدرت فوکویی، عبارت است از سیطره ی قدرت بر زندگی. مقصود از زیست قدرت، دست یابی قدرت به انسان به منزله ی موجودی زنده است، به طوری که امر زیستی زیر کنترلِ دولت قرار گرفته، و دست کم، گرایشی به کنترل دولتی امر زیستی به وجود آمده است. این یکی از اساسی ترین پدیده هایی است که فوکو شکل هایی از آن را در قرن نوزده، و در میان پرده های ظُلمانیِ قرن طولانی بیستم، در استالینیسم و فاشیسم، می نمایاند. در مورد میزان وفاداری جورجو آگامبن، آنتونیو نگری، مایکل هارت، پل رابینو، دانا هاراوی، پاسکوئاله پاسکوئینو، آلبرتو توسکانو، ویلیام کونولی و طیف وسیعی از اندیشمندان این نسل به میشل فوکو، بر پایه درس گفتارهای مربوط به زیست قدرت و زیست سیاست بهتر می توان داوری کرد.میشل فوکو در پانزدهم اکتبر 1926 در پواتیه فرانسه زاده شد، در دانشگاه سوربن فلسفه خواند و لیسانس خود را در سال 1948 گرفت. وی برای مدت کوتاهی عضو حزب کمونیست فرانسه بود ولی در سال 1951 از آن حزب کنار کشید. فوکو در دهه ی 1950 به تحصیل در روانشناسی علاقه پیدا کرد و درجه ی لیسانسی در روانشناسی و سپس دیپلمی در رشته ی آسیب شناسی روانی گرفت. در همان سال ها وی پژوهش هایی در آسیب شناسی روانی انجام داد. پس از آن وی به سوئد، لهستان و آلمان رفت و در دانشکده های زبان فرانسه در آن کشورها به تدریس پرداخت و سرانجام در دانشگاه هامبورگ با نوشتن رساله ای در باب جنون به اخذ درجه ی دکتری نائل آمد و در سال 1964 استاد فلسفه ی دانشگاه کلرمون در فرانسه شد. پی از آن فوکو به عنوان استاد «تاریخ نظام های اندیشه» در کلژ دو فرانس تدریس می کرد. فوکو به سرعت در حوزه ی روشنفکری فرانسه شهرت یافت و دیری نگذشت که نفوذی جهانی پیدا کرد. وی چشم اندازهای یکسره نوینی در فلسفه، تاریخ و جامعه شناسی گشود. در تعبیرهای گوناگون، وی را «فرزند ناخلف ساختگرایی»، دیرینه شناسی فرهنگ غرب، پوچ نگار و ویرانگر علوم اجتماعی رایج خوانده اند. بسیاری از شارحان آثار فوکو برآنند که نمی توان اندیشه ی او را به آسانی در درون شاخه های علوم اجتماعی متداول طبقه بندی کرد. با این همه، بی شک اثر اندیشه ی او بر بسیاری از حوزه های علوم اجتماعی و فلسفه پایدار و ماندگار خواهد ماند. فوکو در 25 ژوئن 1984 درگذشت.«تئاتر فلسفه»، «مراقبت و تنبیه»، «اراده به دانستن»، «ایران: روح یک جهان بی روح»، «تولد زیست سیاست»، «دیرینه شناسی دانش» و «خاستگاه هرمنوتیک خود» آثاری ست که نشر نی از میشل فوکو منتشر کرده است.رضا نجف زاده، مؤلف، مترجم و پژوهشگر متولد سال 1356، و دانش آموخته ی دکتری علوم سیاسی از دانشگاه تهران است. انبوه خلق: جنگ و دموکراسی در عصر امپراتوری در سال 1386 جایزه ی کتاب فصل پاییز در رشته ی علوم سیاسی را دریافت کرد، و در سال 1387 به عنوان اثر برگزید ه ی پانزدهمین دور ه ی کتاب سال دانشجویی در رشته ی علوم سیاسی شناخته شد. این کتاب در سال 1392 جایزه ی جشنواره ی آثار برتر حوزه ی جهانی شدن را به خود اختصاص داد.
      

یادداشت‌ها

هومو اکونو
          هومو اکونومیکوس

حکمرانی و اداره‌ی جامعه‌ی سیاسی بر چه اساسی باید صورت گیرد؟ بگذارید سؤال را طور دیگری مطرح کنیم: هدف از تأسیس دولت چیست؟ در دوران باستان پاسخ این پرسش تا حدی مشخص بود: انسان حیوانی است که فضیلت او عبارت است از آنچه در حیات سیاسی تجلی می‌کند. در نتیجه هدف از حیات سیاسی ایجاد امکانی است برای پرورش فضائل آدمیان. اما با ظهور دوران مدرن اتفاق مهمی که افتاد این بود: علم تجربی هرچه را می‌خواستید در مورد انسان بدانید برملا می‌کرد، به جز یک چیز، یعنی هدف او از زیستن. در نتیجه هدف از تأسیس جامعه‌ی سیاسی و به عبارت دیگر، تأسیس دولت نیز دیگر مشخص نبود. جهان مدرن جهانی بود که در آن به نظر می‌رسید هدفی همچون فضیلت اخلاقی یونانی یا رستگاری اخروی و متعال دولت مسیحی دیگر معنایی ندارد. ولی این خلأ باید طوری پر می‌شد. پاسخ‌های مختلفی به پرسش از «طبیعت بشر» داده شد تا دولت بتواند سازوبرگ‌های خود را بر اساس این غایت سازمان دهد. اما آنچه معرّف زمانه‌ی مدرن بود عبارت بود از جستجوی پاسخ این پرسش در قلمرویی جدید: اقتصاد. این نخستین بار بود که اقتصاد سیاسی چنین رابطه‌ای با عقلانیت حکمرانی پیدا می‌کرد: اگر یکی از مهم‌ترین پرسش‌های فلسفه‌ی سیاسی همواره این بود که دولت تا چه اندازه باید در زندگی اتباع مداخله کند و از کجا به بعد باید عقب بنشیند، یا به عبارت دیگر، چگونه باید حد نفوذ اقتدار دولتی را مشخص کرد تا پا از آن فراتر نگذارد، عقلانیت حکمرانی لیبرال به شما می‌گفت معیار اصلی عبارت است از کمینه‌سازی میزان مداخله‌ی دولتی در حیات انسانی. به شکلی پارادوکسیکال، هدف حکمرانی این است که هرچه کمتر حکمرانی کند، و در استفاده از قدرت خود «مقتصد» و صرفه‌جو باشد. نتیجه‌ی این امر این بود که عقلانیت حکمرانی یک علم کاملاً مشخص را بنیان عملکرد خود قرار داد: اقتصاد سیاسی. این سرآغاز شکل‌گیری سوژه یا انسانی جدید نیز بود: هومو اکونومیکوس یا انسان اقتصادی. موجودی که ذات و ماهیت او عریان و آشکار شده و چیزی نیست جز میل به سود بیشتر اقتصادی. اگر هابز می‌گفت با رهاکردن انسانها در وضع طبیعی، میل به مالکیت خصوصی منجر به جنگ مستمر خواهد شد، نئولیبرالیسم می‌گفت اتفاقاً به خاطر میل به سود، اصلی برای خودتنظیمی حکمرانی و اقتصاد خواهید یافت؛ کافی است بازار را به حال خودش بگذارید.
        

0