شیری که سلام کرد

شیری که سلام کرد

شیری که سلام کرد

زهرا زواریان و 3 نفر دیگر
4.2
2 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

1

اسب جویر دوباره شیهه کشید.پا بر زمین کوبید ودر جایش ایستاد.لسب امام هم لحظه ای ایستاد.او هم شیهه کشید.عقب عقب رفت.خواست به داخل نیزار بیفتد که امام افسارش را کشید.اسب خود را عقب کشید .ایستاد.دهانش کف کرده بود.جویریه،هاج و واج به اطراف نگاه می کرد.شالش را دور سر بست.اسب ها باهم شیهه کشیدندپا بر زمین می کوبیدند.جویریه،گوش تیز کرد.ناگهان از لابه لای درختان انبوه و نیزار،صدای غری شنیدند.وحشت زده به امام نگاه کرد.امامّ،خون سرد بود. جویریه باز گوش هایش را تیز کرد.با چشم های باز به اطراف نگاه کرد. ناگهان از وحشت فریاد کشید.اسبش ترسیده بود.می خواست رم کند،می خواست جویریه را به زمین بیندازد.

یادداشت‌های مرتبط به شیری که سلام کرد