معرفی کتاب فرنگیس مرده است اثر مسعود کریمخانی

فرنگیس مرده است

فرنگیس مرده است

5.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

شابک
9786225696426
تعداد صفحات
152
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        چگونه می‌توان هستی را در کنار نیستی معنا کرد؟

باستان‌شناس ایرانی ساکن آلمان خاطرات گذشته‌اش را مرور می کند، خاطراتی که همراه است با درد فقدان، مهاجرت، جای خالی آدم‌ها و بیش از همه اندوه مرگ فرنگیس.

خاطره‌ی کافه‌ها، گالری‌ها، کلاس‌های درس دانشگاه و آن‌چه در زمان حال و حتی در همسایگی او می‌گذرد، او را به جست‌وجوی معنایی دیگر برای زندگی وامی‌دارد، جست‌وجویی در خود و یا حتی در آیین‌های کهن آفریقا...

«تکیه دادم به درخت بائوباب. پاهای برهنه‌ام را بر ریشه‌هایش استوار کردم و دست‌هایم را چلیپا کردم بر تنه‌اش، و سرم را فشردم بر فرورفتگی‌اش که در آن بالا، در آن بالای بالا، شاخه‌ها را از هم جدا می‌کرد. چشم‌هایم را بستم و گرمای ملایم آفتاب پیش‌ازظهر را روی پلک‌هایم حس کردم، و حس کردم که چقدر به زمین چسبیده‌ام، که چقدر زمینم.

تکیه داده بودم به درخت بائوباب و درخت بودم. و ریشه‌هایم را می‌راندم بر چهار جهت جغرافیا. قایقی بودم بر تالاب‌های کازامانس. ماری بودم که از میان بوته‌ها می‌گذشت، لاجرم از ماری سبزرنگ که پیچان از برابرم گذشت نهراسیدم، که تکه‌ای از من بود، جلوه‌ای از زمین.»
      

یادداشت‌ها

          [ مهاجرت که میکنی دیگر یکی نیستی ، چندتایی؛ بسته به اینکه از میان چند جماعت گذشته باشی و از چه جاهایی و از چه تونل‌هایی عبور کرده باشی تعداد این "تا"ها کم و زیاد می‌شود. از هرجا که میگذری ، یکبار تا میخوری. هر "تا" یک هویت است و هر هویت نامی دیگر دارد. هرچه نام‌هایت بیشتر باشد، پیچیده‌تری. ]
#فرنگیس_مرده_است نوشته‌ی #مسعود_کریم_خانی_روزبهان 
‌‌
[ آنجا به دنیا آمده‌ام‌. آنجا بزرگ شده‌ام. ریشه‌هایم آنجاست. بعدها وقتی بزرگ شدم ، وقتی گم شدم ، بیشتر فهمیدم که چقدر به ریشه‌های خودم نزدیکم. ]
‌
خوندن کتاب فرنگیس مرده است ، برای من تجربه‌ی جدیدی بود.
قصه‌ ، با همین جمله شروع میشه!
و همون اول چند تا سوال بزرگ به وجود میاره که خب
 "فرنگیس کیه!؟" "چرا مُرده؟" یا "چجوری مُرده؟" ...
داستانِ فرنگیس رو از زبان یک استاد دانشگاهی میخونیم که دیوانه‌ی عتیقه‌جات باستانیه و خونه‌ای داره پر از این وسایل...مهاجره ‌و عاشق کافه نشینی. از نظر من نگاه خیلی شاعرانه و به قول مردم "هنری‌ای" به زندگی داره که میشه این موضوع رو توی خیلی از تعاریفش از زندگی،عشق،هویت،مهاجرت و ... دید.
‌
این قصه‌‌، پر از نشونه و نکته و رمزه. حتی توی اسم‌گذاری‌های شخصیت‌های داستان میشه این موضوع رو به وضوح دید و این نشونه از خلاقیت و هوش نویسنده داره ✨️
‌
 این قصه‌ ، این کتاب ، و این روایت قطعا میتونه تجربه‌ی جدید و جذابی برای خواننده‌ی ادبیات داستانی فارسی باشه .
‌
و صد البته ارزش خوندن داره 🤝🏻
        

0