تاوان تنهایی
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
یکران آتش را مهیا برگ و زین کناز خیل خوبان یک دو هم خو را گزین کنچارق ببند و چاره کن زاد سفر راسر را پسر را پشت هم تیغ و سپر راپی موزه از آهن،نه از کیمخت ببرانوامی که بی ربح و ربا از کهنه گبراننسترده مویی کز نم خوی رسته باشدرختی که گازر در شط خون شسته باشد