معرفی کتاب دو پرده ی فصل اثر فرشته مولوی
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
هی که باد گرم ونرمی به صورتش می خورد.همین از هیچ از هوای مانده بهتر است.تعبیر دیگری نباید بکند تا از خط مثبت بودن بیرون نزند.خب این درست که جسته گریخته سر از کلاس تی.ام.درد می آورد اما فوت و فن تعبیر مثبت را تو از آن کلاس یاد نگرفته.سر آن کلاس بیشتر یا به چرت می افتد یا بی قرار می شود.بی قرار هم که بشود یا نوک دماغش به خارش می افتد یا پاهایش خواب می روند. از همه بدتر گاهی نشیمنگاهش هم سوزن سوزن می شود.آن وقت دیگر نه فکر کردن به نفوذ کلام و جاذبه ی نگاه فایده دارد نه مانترایی که یاد آدم می دهند.گاهی ناخواسته به بسم الله گفتن می افتد.این را شاید از بانوی خدمتکار خانه شان توطبس یاد گرفته که با صدا و بی صدا یک بند از ورد بسم الله لب می جنباند.خب حالا هم مثل همان وقت بچگی آن قدر تند و با تب و تاب تو دلش بسم الله بسم الله می گوید که بالاخره همه ی جن های عالم پا به فرار می گذارند...