فانفارلو

فانفارلو

فانفارلو

شارل پیر بودلر و 2 نفر دیگر
3.2
4 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

8

خواهم خواند

2

شابک
9786008209492
تعداد صفحات
88
تاریخ انتشار
1397/11/27

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        شارل بودلر شاعر پرآوزه فرانسوی در سده نوزده میلادی است که او را با شعرهای عمیقش می شناسند. اما از بودلر داستان هایی نیز برجا مانده است؛ «فانفارلو» یکی از آن هاست که برای اولین بار در ژانویه 1847 به چاپ رسیده و به نوعی  یکی از آثار کلاسیک ادبیات فرانسه محسوب می  شود.فانفارلو داستانی کم و بیش بلند و تنها داستان بودلر توصیفی از اخلاق و روحیات خود نویسنده است و ساموئل کرامر شخصیت اصلی داستان کسی نیست جز بودلز و چه بسا ماجرای آن برای خودش اتفاق افتاده باشد. اما همه جزئیاتی که درباره سه شخصیت مهم داستان بیان می کند دقیقا همان چیزهایی است که خودش می پسندد: ریاکاری و تزویر برای دست یافتن به زنی پاکدامن، حیله به کاربردن برای ربودن معشوقه شوهر این زن، حرکت ها، رفتار، گفتار و حتی طرز لباس پوشیدن و آرایشی که از او می طلبد، همگب در زندگی خودش دیده می شوند.
      

یادداشت‌ها

زینب

1400/2/8

          [شارل بودلر، شاعر و نویسنده‌ی فرانسوی  که زندگی کوتاهش پر از رنج و درد بود] لوک دکُن درباره‌ی او گفته است: این مرد که خیام‌وار در پیِ پاسخی به فلسفه‌ی حیات و پایانِ نافرجام آن است،" با گشودن در به روی شب ظلمانی  درونی خود، می‌کوشد بر واقعیتی عالم‌گیر و همگانی دست یابد." او در عینِ بی‌اعتقادی، زادنش را گناهِ اولیه(روایت شده در انجیل) می‌دانست و تاونش آن را رنج کشیدن و در این دوگانگی ذهنی و تضادِ روحی، گاه به خدا رو می‌آورد و گاه از او رو برمی‌گرداند و شیطان را بر‌می‌گزید. به نظر او اگرچه جدال بین انسان و اجتماع، زاییده‌ی شر است اما برای به کمال رسیدن، وجود آن ضروری است. بودلر  شر را در هیئت خیر بازمی‌نمایاند و در نوشته‌هایش کسی که علیه بدی عصیان کرده، به سرچشمه‌ی خوبی دست می‌یابد.
لزوم صحبت از او و خُلقیات و باورهایش در اینست که ساموئل کرامر(شخصیت اصلی فانفارلو) کسی جز بودلر نیست. این داستان ‌کوتاه، شاهکاریست ظریف و سرشار از نکته سنجی و مسائل روان شناختی با زبانی خوشایند.(با نگاهی به یادداشت پرویز شهدی)_________________ بُرِش:[فرزندانِ نحیفی که از عشق‌های خاموش به دنیا می‌آیند، حاصلِ هرزه‌دری و ناتوانی های نفرت‌انگیزند. هرزه‌دری روح و ناتوانیِ دل که باعث می‌شود یکی جز با کنجکاوی نتواند به زندگی ادامه دهد و دیگری هر روز از خستگی و ملال بمیرد.] 
        

2