نظریه معرفت در فلسفه کانت

نظریه معرفت در فلسفه کانت

نظریه معرفت در فلسفه کانت

یوستوس هارتناک و 1 نفر دیگر
4.3
8 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

8

خواهم خواند

6

شابک
9643430464
تعداد صفحات
216
تاریخ انتشار
1378/9/29

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        در این کتاب نظریه شناخت در فلسفه ایمانوئل کانت ( 1724ـ 1804) ذیل یک مقدمه، سه فصل و یک نتیجه گیری، بررسی و ارزیابی می شود .((حسبات استعلایی))، ((تحلیل  استعلایی)) و ((جدل استعلایی)) عناوین فصل های کتاب را تشکیل می دهد .کانت ((برای  ارتباط با عالم خارج و عالم واقع و نیل به معرفت، دریچه دیگری جز تجربه حسی  نمی شناسد و راهی دیگر نمی داند، اما در عین حال جدا معتقد است که در معرفت ما  عناصر و مفاهیمی وجود دارد که نمی توان آن ها را یکسره ناشی از تجدد دانست)) . وی در فلسفه خود دو ساحت حساسیت (زمان، مکان) و فاهمه (وحدت، کثرت، جوهر،  علیت، وجود، وجوب و (...را عناصر پیشین ذهنی می داند .کانت دریافت که تجربه  مستلزم و متضمن استفاده از مفاهیم است .((نگرش ضدمابعدالطبیعه کانت، نتیجه طبیعی  مفهومی است که وی از تجربه دارد)) .((وی از این نظر با پوزیتیویست های منطقی و  نیز با بسیاری از دیگر فیلسوفان امروزی همسو و همراه است)) .
      

یادداشت‌ها

          انسان برخی مواقع مانند کامپیوتر باید عمل کند. شنیده اید که می‌گویند وقتی از سی پی یوی (CPU) کامپیوتر، موبایل یا ...، کار نکشید تنبل می‌شود؛ هر از مدتی، چندین کار سنگین از آن بکشید. با آغاز مطالعه‌ی این کتاب، «سی پی یو»ی من هم اندکی حالش سرِ جایش آمد. 
کتاب را با اشتیاق آغاز کردم، اما حدودِ ثلث کتاب را که خواندم، به دلیل کاری، یک ماه مطالعه‌ی کتاب عقب افتاد. ناچاراً حدودِ هفتاد صفحه از کتاب را سه بار خواندم تا لمّ مطالب دستم بیاید (لمّ نه به معنای مد نظر کانت  ). کتابْ هم بیانِ تعلیمیِ خوب، نگارشِ خوب، ترجمه‌ی خوب و البته ویرایشِ بسیار خوبی دارد. مطالعه‌ی این کتاب از دو نظر اهمیت دارد: 1. آشنایی با نظریه‌ی معرفت در فلسفه‌ی کانت؛ 2. مدخلی به نقدِ عقلِ محض برای نظریه‌ی معرفت در فلسفه کانت. اما پر واضح است که به نقدِ عقلِ محض کتاب های دیگر و تخصصی تری هست. 
برای دوستانی که با فلسفه آشنایی ندارند –البته با اجازه از فلسفه دانان و احیاناً فلاسفه‌ی محترم-
کتاب ضمنِ تقسیمِ احکام، مساله‌ی کانت را چنین بیان می‌کند: «جایگاه احکام تالیفی پیشینی در ریاضیات، فیزیک و مابعدالطبیعه کجاست؟» احکام تالیفی پیشینی به احکامی می‌گویند که 1. موضوع در محمول مندرج نیست و 2. قبل از تجربه است. این احکام را در ریاضیات، در بخشِ «حسیات استعلایی» بررسی می‌کند، و در تحلیل استعلایی و جدل استعلایی به فیزیک و مابعدالطبیعه می‌پردازد. 
در تحلیلِ استعلایی، زمان و مکان را به عنوانِ مبدأهایی که مفهومِ شرایطِ لازم و کافی برای صدورِ احکام در ریاضیات است معرفی می‌کند. این شرط‌هایی که مقومِ شرایطِ صدورِ احکامِ تالیفیِ پیشینی در فیزیک است چیست؟ فاهمه قوه‌ی صدور چنین احکامی است. ضمنِ شناختِ احکامِ ناشی از فعالیتِ فاهمه، مقولاتِ ناشی از این احکام را نیز بر می‌شمرد. به این ها استنتاج فیزیکی می‌گوید، اما استنتاجِ استعلایی چه‌طور؟ به تعبیرِ دیگر، «منِ» استعلایی یا «ادراک نفسانی استعلایی» چگونه تشکیل می‌شود. می‌توان روندِ آن را چنین ترسیم کرد: (از راست به چپ) 

تجربه --- ترکیب انطباعات حسی ---ترکیب کثرات --- وحدتِ صروری آگاهی --- ادراک نفسانی استعلایی (منِ استعلایی) 

اما مساله‌ای دیگر، اطلاق آن‌چه از شهود به دست آمده با مقولات است؛ زیرا اولی تجربی صرف است و دومی استعلایی (غیر تجربی) محض؛ شکاف میان این دو به وسیله‌ی شاکله برطرف می‌شود. شاکله چیست؟ ترکیبِ مقوله است با تعیناتِ استعلایی زمان. حال باید شاکله‌ی مقولات چهارگانه را بررسی کرد. بحثِ بعد، اصولِ فاهمه‌ی محض است. این‌ها احکامی‌اند که مقولاتِ شاکله یافته، آن‌ها را مشروط کرده‌اند. این اصول چهار تا است: اصول متعارفه‌ی شهود، پیش‌یابی های ادراک حسی، تشابهاتِ تجربه، اصول موضوعه تفکرِ تجربی. وی به عنوانِ ضمیمه ی اصول موضوعه تفکر تجربی، دو معنا از ایده آلیسم را بیان، بررسی و رد می‌کند. به اقتضای بحث، دوباره، بحثِ نومن و فنومن را مطرح می‌کند (چراکه در بخشِ حسیاتِ استعلایی ضمنِ طرحِ این بحث، دو تفسیر از آن نیز بیان شده بود). 
در بخشِ جدلِ استعلایی، تفاوتِ عملِ فاهمه و عقل را مطرح می‌کند: «فاهمه در حکم، توسطِ مقولات، در کثراتی که به شهود آمده وحدت ایجاد می‌کند، اما عقل در پی آن است تا از طریق یک قاعده‌ی کلی، وحدت ایجاد کند.» با این اوصاف، با بیانِ این‌که نفس و جهان و خدا با کدام‌یک از انواعِ قیاس (حملی و استثنایی و انفصالی) متناظر است، شعبه‌های مابعدالطبیعه را بر می‌شمرد و آن‌ها را طی فصولی بررسی می‌کند: 1. روان شناسی استعلایی (علم النفس)، 2. جهان شناسی، 3. یزدان شناسی (کلام). س
بخشِ آخر را رمان‌وار خواندم. لذتی که آغازِ خواندنِ کتاب داشتم آخر آن نداشتم. اما در کل، کتابِ خوبی بود. باید به معنایی که کانت از مابعدالطبیعه مدّ نظر دارد توجه داشت. مابعدالطبیعه (یا متافیزیک) نزدِ کانت، نتیجه‌ای طبیعی است از آن‌چه که وی از تجربه مدّ نظر دارد.

تاریخ مطالعۀ کتاب: 14 مرداد 94
        

1

          انسان برخی مواقع مانند کامپیوتر باید عمل کند. شنیده اید که می‌گویند وقتی از سی پی یوی (CPU) کامپیوتر، موبایل یا ...، کار نکشید تنبل می‌شود؛ هر از مدتی، چندین کار سنگین از آن بکشید. با آغاز مطالعه‌ی این کتاب، «سی پی یو»ی من هم اندکی حالش سرِ جایش آمد. س
کتاب را با اشتیاق آغاز کردم، اما حدودِ ثلث کتاب را که خواندم، به دلیل کاری، یک ماه مطالعه‌ی کتاب عقب افتاد. ناچاراً حدودِ هفتاد صفحه از کتاب را سه بار خواندم تا لمّ مطالب دستم بیاید (لمّ نه به معنای مد نظر کانت  ). کتابْ هم بیانِ تعلیمیِ خوب، نگارشِ خوب، ترجمه‌ی خوب و البته ویرایشِ بسیار خوبی دارد. مطالعه‌ی این کتاب از دو نظر اهمیت دارد: 1. آشنایی با نظریه‌ی معرفت در فلسفه‌ی کانت؛ 2. مدخلی به نقدِ عقلِ محض برای نظریه‌ی معرفت در فلسفه کانت. اما پر واضح است که به نقدِ عقلِ محض کتاب های دیگر و تخصصی تری هست. س
برای دوستانی که با فلسفه آشنایی ندارند –البته با  اجازه از فلسفه دانان و احیاناً فلاسفه‌ی محترم-
کتاب ضمنِ تقسیمِ احکام، مساله‌ی کانت را چنین بیان می‌کند: «جایگاه احکام تالیفی پیشینی در ریاضیات، فیزیک و مابعدالطبیعه کجاست؟» احکام تالیفی پیشینی به احکامی می‌گویند که 1. موضوع در محمول مندرج نیست و 2. قبل از تجربه است. این احکام را در ریاضیات، در بخشِ «حسیات استعلایی» بررسی می‌کند، و در تحلیل استعلایی و جدل استعلایی به فیزیک و مابعدالطبیعه می‌پردازد. س
در تحلیلِ استعلایی، زمان و مکان را به عنوانِ مبدأهایی که مفهومِ شرایطِ لازم و کافی برای صدورِ احکام در ریاضیات است معرفی می‌کند. این شرط‌هایی که مقومِ شرایطِ صدورِ احکامِ تالیفیِ پیشینی در فیزیک است چیست؟ فاهمه قوه‌ی صدور چنین احکامی است. ضمنِ شناختِ احکامِ ناشی از فعالیتِ فاهمه، مقولاتِ ناشی از این احکام را نیز بر می‌شمرد. به این ها استنتاج فیزیکی می‌گوید، اما استنتاجِ استعلایی چه‌طور؟ به تعبیرِ دیگر، «منِ» استعلایی یا «ادراک نفسانی استعلایی» چگونه تشکیل می‌شود. می‌توان روندِ آن را چنین ترسیم کرد: (از راست به چپ) س

تجربه --- ترکیب انطباعات حسی ---ترکیب کثرات --- وحدتِ صروری آگاهی --- ادراک نفسانی استعلایی (منِ استعلایی) س

اما مساله‌ای دیگر، اطلاق آن‌چه از شهود به دست آمده با مقولات است؛ زیرا اولی تجربی صرف است و دومی استعلایی (غیر تجربی) محض؛ شکاف میان این دو به وسیله‌ی شاکله برطرف می‌شود. شاکله چیست؟ ترکیبِ مقوله است با تعیناتِ استعلایی زمان. حال باید شاکله‌ی مقولات چهارگانه را بررسی کرد. بحثِ بعد، اصولِ فاهمه‌ی محض است. این‌ها احکامی‌اند که مقولاتِ شاکله یافته، آن‌ها را مشروط کرده‌اند. این اصول چهار تا است: اصول متعارفه‌ی شهود، پیش‌یابی های ادراک حسی، تشابهاتِ تجربه، اصول موضوعه تفکرِ تجربی. وی به عنوانِ ضمیمه ی اصول موضوعه تفکر تجربی، دو معنا از ایده آلیسم را بیان، بررسی و رد می‌کند. به اقتضای بحث، دوباره، بحثِ نومن و فنومن را مطرح می‌کند (چراکه در بخشِ حسیاتِ استعلایی ضمنِ طرحِ این بحث، دو تفسیر از آن نیز بیان شده بود). س
در بخشِ جدلِ استعلایی، تفاوتِ عملِ فاهمه و عقل را مطرح می‌کند: «فاهمه در حکم، توسطِ مقولات، در کثراتی که به شهود آمده وحدت ایجاد می‌کند، اما عقل در پی آن است تا از طریق یک قاعده‌ی کلی، وحدت ایجاد کند.» با این اوصاف، با بیانِ این‌که نفس و جهان و خدا با کدام‌یک از انواعِ قیاس (حملی و استثنایی و انفصالی) متناظر است، شعبه‌های مابعدالطبیعه را بر می‌شمرد و آن‌ها را طی فصولی بررسی می‌کند: 1. روان شناسی استعلایی (علم النفس)، 2. جهان شناسی، 3. یزدان شناسی (کلام). س
بخشِ آخر را رمان‌وار خواندم. لذتی که آغازِ خواندنِ کتاب داشتم آخر آن نداشتم. اما در کل، کتابِ خوبی بود. باید به معنایی که کانت از مابعدالطبیعه مدّ نظر دارد توجه داشت. مابعدالطبیعه (یا متافیزیک) نزدِ کانت، نتیجه‌ای طبیعی است از آن‌چه که وی از تجربه مدّ نظر دارد. دوستان اگر منابع دیگری از کانت سراغ دارند که جامع باشد (به نقد عقل عملی هم توجه داشته باشد)، مرا شرمنده خود می‌کنند. از دکتر شکری هم بسیار متشکرم که کتاب را معرفی کرده و آن را هدیه دادند. این سنتِ خوبِ کتاب هدیه دادن خیلی خوب است، ان شا الله همیشه پایدار باشند کتاب هدیه دهندگان. س
آقای شکری! دکتر! نترس، کتابتو پس می دم، خودم خریدم کتاب رو. پ
        

0