مزرعه

مزرعه

مزرعه

تام راب اسمیت و 1 نفر دیگر
0.0 1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

1

تام راب اسمیت (1979) یکی از پر مخاطب ترین داستان نویسان امروز ادبیات انگلیسی زبان است. او با تریلوژی مشهورش به شهرت رسید: کودک 44، گزارش محرمانه و مامور مخفی، که فروش حیرت آوری داشتند و از آن ها اقتباس سینمایی هم انجام شد. رمان مزرعه که در سال 2014 به بازار آمده، یک تریلر روان شاختی عجیب است. راب اسمیت جوان در این رمان ماجرایی رقم زده که مخاطب را تا لحظه ی آخر درگیر می کند: قصه ی پدر و مادر شخصیت اول. مادری که ادعا می کند پدر می خواهد بکشد او را یا کاری کند که به آسایشگاه روانی ببرندش، برای همین به پسر از همه جا بی خبر پناه آورده. از آن سو پدر با نهایت غم مدعی است کادر دچار روان پریشی حاد است و این میان صدق و کذب گم شده اند.داستان با این درون مایه ی روان شناسانه به سمت آشکار کردن وجوه تاریک و گم شده ی زندگی شخصیت ها حرکت می کند و نویسنده تلاش دارد نشان بدهد چگونه گذشته ای به ظاهر آرام، مملو از راز و اتفاق بوده است. و طرح این سوال که چه کسی راست می گوید؟...

یادداشت‌های مرتبط به مزرعه

          بی‌ارزش و بدون ستاره!
نمی‌دونم من زیادی سختگیر شدم یا این کتاب واقعا بی‌ارزش بود. هر چه هست اصلا دلم نمی‌خواد حتی یه ستاره بهش بدم. نه داستان خاصی داشت نه ترجمه قابل قبولی.
اول از ترجمه شروع می‌کنم. نادر قبله‌ای قبلا سه گانه همین تام راب‌اسمیت رو ترجمه کرده بوده پس فرض بر این بود که تو چهارمین ترجمه لحن و قلم نویسنده دستش بیاد. مخصوصا که ترجمه کتاب "کودک ۴۴" واقعا خوب بود و جداً جای تعجب داشت که برگردان چهارمین کتاب انقدر افتضاح بود. ادبیاتش شبیه ترجمه یه "آدم" از متن یه نویسنده معاصر نبود. گویی یا نویسنده قدیمی بود یا گوگل ترجمه کرده بود. پر از اشکالات ویرایشی دردناک و خراشنده مغز. از اونجا که به عنوان یه مترجم ادعام میشه، می‌تونم بگم در خلال این کتاب با درد و زجر به خودم پیچیدم تا تمومش کردم. 
و چرا این زجر رو تحمل کردم؟ چون دلم می‌خواست وقتی براش نقد می‌نویسم به اونچه می‌نویسم مسلط باشم و با ادله این کتاب رو رد کنم.

در مورد خود کتاب:
اگر سراغ یادداشتم درباره کتاب‌های "کودک ۴۴" و "محرمانه" برید می‌بینید که برای کتاب اول چقدر با ذوق نوشتم و ازش تعریف کردم و برای کتاب دوم ابراز تاسف کردم که ای کاش نویسنده اجازه می‌داد اون خاطره خوش باقی می‌ماند و شخصیت‌هاش رو به زور وارد داستان بیخود دیگه‌ای نمی‌کرد. همونجا یکی برام کامنت گذاشت که کتاب سومش از این هم افتضاح‌تره و من رو از اتلاف پول و وقت نجات داد.
حالا برای چهارمین نوشته اسمیت منم این لطف خواهرانه رو در حقتون می‌کنم. سراغش نرید. دنیا پر از کتاب‌های خوبه. این داستان بی‌سر و ته و الکی کش‌دار رو لازم نیست بخونید. ای کاش نویسنده اصرار نداشت با نوشته‌های ضعیف و بازاری، موفقیت اولیه (و شاید تصادفی‌اش؟) رو نابود کنه.

داستان مزرعه درباره پدر و مادر شخصیت اصلیه که به خاطر بی‌پولی و ناتوانی در ادامه زندگی در لندن به مزرعه‌ای دورافتاده در سوئد میرن. اما بعد شش ماه درهم‌شکسته و نابودشده برمی‌گردن. این برگشت همراه با افشاگری‌های والدین برای پسرشون و پسر برای والدینش میشه. مادر با حالی نزار و اسکیزوفرنی‌طور از آسایشگاهی در سوئد فرار می‌کنه و به لندن پیش پسر برمی‌گرده و در نهایت هم دوباره در لندن بستری میشه.
پسر در حالی که بین روایت‌های متفاوت پدر و مادر گیر کرده به دنبال حقیقت میره و حقیقتی تلخ‌تر از چیزی رو که تصور می‌کرده کشف می‌کنه. می‌فهمه که مادر در نوجوانی مورد تعرض پدر خودش قرار گرفته و باردار هم شده و اون بچه نامشروع رو به کسی سپردن.
مادر در ۱۶ سالگی از خانه فرار می‌کنه و در نهایت به لندن میرسه، با پدر شخصیت ازدواج می‌کنه و ظاهرا زندگی خوبی داشته. اما این اتفاق تلخ که یکبار تو نوجوونیش باعث فروپاشی روانیش شده بود، بعد برگشت مادر به سوئد دوباره و به صورتی دیگه بروز می‌کنه. 
داستان به ظاهر در پی یک موشکافی روانشناختیه از رویدادهایی که آدم‌ها در کودکی می‌گذرونن و تاثیرش بر زندگی بزرگسالی خودش و اطرافیانش. اما انقدر دخالت نویسنده رو تو جهت‌دهی به افکار و نظراتمون می‌‌بینیم که دیگه جایی برای تصمیم و برداشت خودت نمی‌مونه.
مثلا در چند جا مادر داستان می‌گه چون من زن بودم به حرفم گوش نکردن و این حرفها رو درباره جامعه روستایی سوئد می‌زنه. اصلا نویسنده تمام مدت اصرار داشت جامعه سوئد رو جامعه‌ای بدوی و عقب‌افتاده نشون بده و در برابرش لندن خود به خود منبع و منشأ تمدن می‌شد! بعید می‌دونم برای نوشتن این کتاب حتی مسافرتی هم به سوئد داشته تا حداقل ببینه درباره چی می‌نویسه.

یه نکته دیگه بود که خیلی آزارم داد: همجنس‌باز بودن شخصیت اصلی داستان و فرزند خانواده. طبیعتا به خاطر جوّ غالب این دوران، ما باید همگی به زور هم که شده به این‌ گرایش کثیف احترام بذاریم و تازه برای همه سال‌های سکوت و رازداری پسر براش دلسوزی هم بکنیم. از همون اولین لحظه که این ویژگی شخصیت رو شد با اکراه کتاب رو ادامه دادم.
اما بعد تموم شدن داستان و افشای تعرض پدری به دخترش، نکته دیگه‌ای به ذهنم رسید. از نظر ادیان، هر نوع رابطه جنسی به غیر از رابطه زن و شوهری که طبق آیینشون عقد کرده‌اند، مذموم و حرامه. در گذر قرن‌ها، قبح رابطه خارج از ازدواج زن و مرد از بین رفت. از بیست سال پیش قبح انواع همجنس‌بازی هم از بین رفت. حالا در این داستان ما دو رابطه جنسی حرام و قبیح رو داریم که یکیش رو نویسنده همچنان قبیح می‌دونه و یکی رو سند افتخار وشاید بهانه‌ای برای فروش کتابش.
این برخورد گزینشی با حرام‌ها از همه چیز این کتاب چندش‌تر بود.

مسئله و دغدغه نهایی: چرا  کتاب‌های داستان و ناداستان و جستار با شخصیت همجنس‌باز انقدر تو بازار کتاب ایران زیاد شده؟ واقعا لازمه همه اینا ترجمه بشن و با مجوز ارشاد جمهوری اسلامی در دسترس عموم قرار بگیرن؟
        

4