مه جبین
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
6
خواهم خواند
2
نسخههای دیگر
توضیحات
این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
شاهپور صورتش را با لبخند پایین آورد. لب هایش را کمی بالاتر از پیشانی او و روی ریشه ی موهای مه جبین گذاشت. او پلک زد و شاهپور با حالی خوش از یادآوری خاطرات دور، زمزمه کرد: وقتی جلوی خونه خاتون، چشمم به چشمت افتاد و دعوتم کردی تو. وقتی درو باز گذاشتی و با یک دنیا شرم و خجالت، خواستم از کنارت رد شم، عطرت پیچید توی سرم. همونجا دلم یک بار دیگه لرزید. وقتی با سینی چای دارچین و لیمو، از آشپزخانه بیرون آمدی و قندون نقل بهار نارنج رو گرفتی جلوم و لبخند زدی، هوش از سرم پرید.
یادداشتها