معرفی کتاب واجامانده اثر مهدی کریمی

در حال خواندن
1
خواندهام
9
خواهم خواند
5
توضیحات
نام کتاب «واجامانده»، مرکب از دو کلمۀ «وامانده» و «جامانده» است که از سویی اشاره به واماندگی در دهلیزهای درهمتنیدۀ روزمرگیهای جاری دارد؛ سرنوشتی که بر جبین غالب پیشگامان عرصۀ شهادت بعد از برهۀ جنگ نگاشته شد و «امام دلها» سالیان پیش، از این واقعه بیم خود را اظهار داشت و از سویی به جاماندن از قافلۀ یارانی که به سلامت از دنائت دنیای خاکی عروج کردند و اکنون در قهقهۀ مستانهشان «عِند رَبهم یرزقون» اند. مضافاً «واج» کوچکترین واحد آوایی در زبان فارسی است که از دهان خارج میشود. این کتاب آن «واج» است. آوایی است که تلاش میکند در غریو آکنده از هیاهوی دهه و نسل چهارم انقلاب، آرمانهای عزیزانی را که برای استواری این مرز و بوم و اسلام عزیز از خود گذشتند، فریاد کند. دههای که عدهای از ایران جز ادعای عدالت کوروش، جانفشانی آرش، قهرمانی کاوه و گذر نوروار سیاوش از آتش هیچ نمیدانند. دههای که به نام اسلامِ مدعیان دروغین دین، خوردند و بردند و اکنون نیز بر این طریق میتازند. کسانی که بوی باروت گلوله و خمپاره را هرگز استنشاق نکردند، اما از جبهۀ نرفتهشان داستانها ساختند. درصد گرفتند و جانباز شدند. بیریشههایی که تمام هویتشان در ریششان خلاصه میشود. این کتاب آوایی از «جنگ» است و گاه بثالشکویهایی از جنس شقشقه هدرت. جنگ بالذات حادثهای است که چهرهای کریه و دهشتناک دارد. آوارگی، تجاوز، خون، آتش، انفجار، خرابی، انهدام و... رنجهایی است که جنگ بیتردید با خود به همراه دارد. اما آن هنگام که فوج متجاوزان نابهکار، دامان ناموس مرز و بوم ایمان و باورهایت را لکهدار میکنند، جنگ یک حماسه است و جنگیدن هنری تاریخساز. این آمیزۀ حماسه و هنر، کار مردانی است که ایثار را معنا میکنند. این کتاب بیان خاطرات این تاریخسازان است؛ کسانی که تاریخ صد سالۀ این مرز و بوم را به چالشی نو فراخواندند. در این برهه مردانی که ارواح خداگونه داشتند، با خون، سطور خونین تاریخ میهن خود را نگاشتند و آرزوی اشغال یک وجب از این آب و خاک توسط متجاوزین را با گلولۀ سرخ بر قلب کینهتوز آنان پاسخ دادند تا با خود به گور برند. این کتاب بیان خاطرات ایمان، باور و ارزشهای مردانی است که هم اسلام را شناختند و هم ایران و ایرانی را و اثبات این مدعا را با خون خود رقم زدند. یادشان جاوید برای تاریخ همیشه زندۀ اسلام و ایران عزیز. چفیه تنها تو باقی ماندی از پس گذر روزهایی که اکنون خاطرهای بیش نیستند. خاطراتی درهمتنیده با وهم، غباری از گذشتههای دور. آن روزها گذشتند و فقط خاطره باقی ماند؛ اما تو ای تنها غنیمت من از عمر گذشته، هنوز هستی، همچون تمام آن لحظاتی که بودی هر جا که بودم. گاه سجادۀ نمازم میشدی و گاه مرهم زخمها و جراحتهای نشسته بر تنم. هر چند اکنون در گذر ایام رنگ و رویی بر چهره نداری و پژمرده و خسته مینمایی، آنگونه که روزمرگیهای این ایام نااهل با من کرد، لیکن شکوه و قداستت هر روز بیش از پیش شکفت و رونق گرفت. تو همراز لحظات ناگفتنی هستی که هرگز قامت خود را به ابتذال شنیدن خم نمیکند. تو صفیر گلوله، سرخی ترکش خمپاره، بوی باروت، فوران خون، عطر وضو و سجاده و راز و نیازهای شبانه در خلوت با معشوق را شاهد بودهای. هر تار و پود تو لمس عاشقانۀ شهیدی را گواه است و هر رشتهات گرهی از همرزمی را به یادگار به امانت دارد؛ همرزمانی که برخی شهادت را برگزیدند و برخی گمنامی را. نامت و هر گره بر رشتههایت ارمغانی است از حضور لحظههای بودن با همرزمی، دوستی یا شهیدی که نامشان را برایم تداعی میکند. تو نه یک نام، که نمادی آکنده از تقدس نجیب سرانگشتان مهر و وفای آن روزگاران یاران گشتهای. روزهای جنگ در هیمنۀ خون و آتش، رازها و نیازهای سربهمهر، رنجهای خاموش و مسکوت، تلاطم عشق در اوج آسمان... هر رشتهات فصلی است که خاطرهای را باز میگوید و تصویرت پیشدرآمد تارک کتابی که تقدس تو را فریاد میکند. نام تو توتم قلم جاری بر سطور این ناگفتههاست. اکنون همۀ هستی من آیهای است که در نام تو خلاصه میشود: «چفیه»؛ ای «واجامانده»!
یادداشتها