بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

پیرمرد فرتوت با بال‌های عظیم

پیرمرد فرتوت با بال‌های عظیم

پیرمرد فرتوت با بال‌های عظیم

4.7
3 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

2

داستان کوتاه پیرمرد فرتوت با بال‌های عظیم نوشته‌ی گابریل گارسیا مارکز

یادداشت‌های مرتبط به پیرمرد فرتوت با بال‌های عظیم

            بال‌ها آن‌قدر بر اسلوبِ تنِ انسانیِ فرشته طبیعی می‌زد که دکتر به این فکر فرو رفت که چرا انسان‌های دیگر بال ندارند؟

ستایش‌ نامه
پیش از هر چیز لازم است که از یکی از دوستان نازنینم(کتایون) بخاطر معرفی یکی از قسمت‌های برنامه‌ی «کتاب باز» که به طور خاص اختصاص داشت به «گابریل گارسیا مارکز» و همچنین از خود آقایان «سروش صحت»، «امید رضایی»، «احسان رضایی» و «سعید قطبی‌زاده» بابت این برنامه تشکر می‌کنم.

تشکر بابت معرفی گابو؟!
خب لازمه در این مورد هم سرتون رو درد بیارم و چند خطی به سیاهه‌ی خودم افزون کنم.
من با «صدسال تنهایی» عاشق گابو شدم و او با «عشق در زمان وبا» من را بنده و مرید خود نمود، اما چند داستان کوتاه نیز به واسطه‌ی علاقه‌ام به او خواندم و همیشه با خودم فکر می‌کردم که کاش کتاب‌ها و داستان‌های بیشتری داشت و هرچه گودریدز را بالا پایین می‌کردم چیزی نمی‌یافتم! 
تا اینکه این قسمت از کتاب‌باز را تماشا کردم و در یک سکانس یکی از مهمانان برنامه، این داستان را معرفی کرد و وقتی به دنبال آن گشتم متوجه شدم این داستان در یک کتاب حجیم به نام‌ «بهترین داستان های کوتاه گابریل گارسیا مارکز» به اهتمام آقای «احمد گلشیری» ترجمه و توسط «نشر نگاه» چاپ و منتشر گردیده است و نکته‌ی مهم برای من این بود که این کتاب از ۲۷ داستان گابو تشکیل شده که فقط چند مورد انگشت شمار آن‌ها برای ما شناخته شده است، پس خواندن این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به گابو پیشنهاد می‌کنم.

گفتار اندر معرفی داستان
داستان آن‌قدر کوتاه است(۱۰صفحه) که به هیچوجه چیزی جز دو خط از آن که در ابتدای ریویوی خود نوشته‌ام نمی‌نویسم و فقط به بیان مختصری از جزئیات می‌پردازم.
اگر شخصی پی‌دی‌اف کتاب‌ را برای یک علاقه‌مند به گابو ارسال کند و یا آن چند برگ از داستان را پاره کند و بی‌نام به او هدیه دهد، بی‌شک با خواندن چند سطر از آن متوجه نام نویسنده خواهد شد چون امضای گابو در سطر سطر داستان هک شده است!
در دنیای گابو همه چیز عادی‌ست و نباید از عجایب شکوه کرد چون اصولا چیزی که عجیب است خود ماییم و نه داستان او.

خاطره‌ نامه
به یاد دارم زمانی‌که در اوین محبوس بودم، شخصی به اتهام محاربه بازداشت‌موقت بود. او با تماس چندتن از ساکنین شهرک غرب توسط کلانتری بازداشت گردیده بود، گویا لباس سبزی پوشیده و با شمشیری به دست و سوار بر یک الاغ در شهرک غرب پرسه می‌زد و از مردم می‌خواست یا ولایتش را بپذیرند و در نتیجه پول، طلا، ساعت، گوشی و هر چیز دیگری که موجود بود در راه اسلام در خورجینش قرار دهند و یا طعم سردی تیغِ شمشیر را بچشند!
برخورد مردمان و اطرافیان با پیرمرد بال‌دار این داستان برای من خاطره‌ی فوق را زنده کرد و این سوال که اصلا من غیرمعتقد، اگر آن‌هایی که پیتزا، کباب، پول و نامه به چاه می‌اندازند و هر هفته می‌گویند شاید این جمعه بیاید شاید... اگر، اگر، باز هم اگر روزی چنین اتفاقی افتاد چه برخوردی با او خواهند داشت؟ 
امیدوارم در چنین روزی یک کیسه‌ی بیست کیلویی تخم آفتاب‌گردان داشته باشم تا تقابل او و مردم را تماشا کنم ;)

کارنامه
تنها یک ستاره از داستان کسر می‌کنم بابت اینکه گابو می‌توانست کمی شاخ و برگ بهش بده و داستان رو حجیم‌تر کنه. 
تا می‌خواستم سراغ تخمه برم دیدم تمام شد! با اینحال دوستش داشتم و چهارستاره برایش منظور می‌کنم.
 
دانلود نامه
جهت سهولت در مطالعه، صفحات این داستان را از فایل پی‌دی‌اف کامل کتابی که معرفی کردم جدا نموده و در کانال الگرام آپلود نموده‌ام، در صورت نیاز‌ می‌توانید آن‌را از لینک زیر دانلود نمایید:
https://t.me/reviewsbysoheil/352

هفتم مهرماه یک‌هزار و چهارصد