کودک زمان کودک زمان سیلور برگ و 2 نفر دیگر 0.0 1 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 1 خواهم خواند 0 ناشر شقایق شابک 0000000112812 تعداد صفحات 501 تاریخ انتشار 1372/6/1 توضیحات کتاب کودک زمان، نویسنده سیلور برگ. لیستهای مرتبط به کودک زمان ناصر حافظی مطلق ادبیات علمیتخیلی 28 کتاب برگزیدهها ادبیات گمانهزن بیانتها است. شاید لیست پیشنهادی در حوزه علمیتخیلی بتواند مسبب علاقمندی بیشتر به ادبیات ژانری بشود. این لیست بهمرور زمان کاملتر خواهد شد. 4 11 یادداشتها محبوبترین جدید ترین ناصر حافظی مطلق 1402/6/22 کودک زمان Child of Time یکدو دم هنگامهی تشویش مهر و کینه بود هرچه دیدم میهمان خانهی آیینه بود ابتذال باغ امکان رنگ گردیدن نداشت هر گلی کامسالم آمد در نظر پارینه بود هیچ شکلی بیهیولا قابل صورت نشد آدمی هم پیش از آن کآدم شود بوزینه بود بیدل دهلوی 1) در سال 1958 میلادی، داستان کوتاهی از "آیزاک آسیموف" (Isaac Asimov) در مجلهی "Galaxy Science Fiction" به چاپ رسید به نام "آخرین فرزند" (Lastborn). این داستان سال بعد یعنی در سال 1959 میلادی مجدداً در مجله "نُه فردا" (Nine Tomorrows) منتشر شد ولی این بار با نام "پسربچهی زشت" (The Ugly Little Boy). طبق قراردادی بین "آسیموف" و دیگر نویسنده نامآور ژانر ادبیات داستانی علمی؛ "رابرت سیلوربرگ" (Robert Silverberg)؛ مبنی بر تبدیل تعدادی از داستانهای کوتاه "آسیموف" به داستانهای بلند، در سال 1992 میلادی، "سیلوربرگ" داستان "پسربچهی زشت" را بهصورت داستان بلندی به همان نام درآورد که البته با نام "کودک زمان" (Child of Time) هم منتشر شد. "آسیموف" داستان "پسربچهی زشت" را در زمره محبوبترینهای خودش میدانست. 2) داستان "کودک زمان" بر اساس توسعه فناوری خاصی در قرن بیست و یکم و در یک شرکت خیالی به نام "استاسیس" (Stasis) است که توسط آن میتوان موجودات یا اشیایی را از زمان گذشته دور به زمان حال آورد. یکی از آزمایشهای "استاسیس" ربودن یک کودک نئاندرتال چهارساله از زمانی حوالی چهل هزار سال قبل است و داستان پیرامون مشخصات جسمی و ذهنی این کودک و برداشتهایی از آن بهمنظور توصیف انسانهای نئاندرتال میگذرد. به نظر میرسد با توجه به اینکه زمان نگارش داستان کوتاه "پسربچهی زشت" مصادف با اوجگیری ژانر علمی تخیلی نرم یا موج نو بوده است، "آسیموف" که غول علمی تخیلی سخت به شمار میآورد تلاش بر این داشته تا بخت خود را در موج نو نیز بیازماید و البته نتیجه بسیار قدرتمند و ارزشمند ازکاردرآمده است. به زبان بسیار ساده میتوان گفت علمی تخیلی سخت بیشتر تأکید بر عنصر علم و فناوری و تشریح و توصیف آن دارد اما علمی تخیلی نرم در بستر وقایع علمی و فنّاورانه حوزه تأکید خود را بر عنصر انسانی و بروندادهای روانشناسانه، جامعهشناسانه و انسانشناسانه آن قرار میدهد. "آسیموف" در داستان "پسربچهی زشت" با زبانی غیرمستقیم نهفقط نژادپرستی را تقبیح و محکوم میکند بلکه حتی گونههای دیگر انسانی از قبیل نئاندرتال که امروزه ازمیانرفتهاند را هم شایسته کرامت و احترام بر میشمارد. 3) تاکنون وجود بیش از شش گونه انسانی متفاوت در مقاطع تاریخی متفاوت اثباتشدهاند که انسان اندیشهورز (Homo Sapiens) یعنی خود ما، یکی از آنها است. متأسفانه از زمانی حدود سی هزار سال قبل فقط انسان اندیشهورز از سردهی (Genus) انسان باقیمانده و آخرین خویشاوندان زنده ما که انسانهای نئاندرتال (Homo Neanderthalensis) بودند به دلیل نامعلومی منقرض شدند. فرضیات گوناگونی برای انقراض نئاندرتالها ارائهشده ازجمله نسلکشی آنها توسط انسان اندیشهورز یا کمبود منابع غذایی کافی که پیش از آنها انسان اندیشهورز آن را تسخیر کرده بوده است و یا ناتوانی نئاندرتالها در بقای تولیدمثلی و زادن نسل سالم و ... . اما در کمال تعجب شواهد ژنتیکی نشان میدهند که انسانهای امروزی در خارج از آفریقا، در DNA خود درصد کمی از ساختار ژنتیکی انسانهای دیگر مانند نئاندرتالها را دارند و لذا بهاحتمال بسیار زیاد وصلتهایی بین این گروهها و بهویژه بین انسان اندیشهورز و انسان نئاندرتال صورت گرفته است. اگرچه "آسیموف" در نوشتن داستان خود از شواهد علمی محکمی برای توصیف نئاندرتالها بهره گرفته است اما درنهایت شگفتی کشفیات جدید مؤید بیشازپیش توصیفات او هستند. نئاندرتالها بهنوبه خود دارای تمدن و توان ارتباطی و زندگی قبیلهای و امکان ابزارسازی و مراسم و مناسک اعتقادی بودهاند و از این منظر در قیاس با انسان اندیشهورز در چهل هزار سال پیش نهفقط عقبتر نبودند بلکه شاید در مواردی مانند شکار و تطابق با آبوهوای سرد و ... پیشرفتهتر هم بهحساب میآمدهاند. علت نامگذاری آنان به این نام، این است که اولین بار بقایای اجساد آنان در درهی "نئاندر" در کشور آلمان کشف شد. البته بعدها مشخص شد که پیش از آن هم بقایای انسان نئاندرتال کشفشده بودهاند اما دانش کافی برای طبقهبندی آنان بهعنوان نوع دیگری از انسان وجود نداشت. یکی از دستاوردهای تحقیق ژنتیکی بر روی بقایای انسانهای نئاندرتال این نکته بود که ساختار تکامل و فرگشت گونهها خطی نیست بلکه درختی عمل میکند. از این منظر انسانهای نئاندرتال پدران و مادران ما نیستند بلکه بیشتر عموزادههای ما محسوب میشوند. ما و آنها دارای نیاکان مشترک هستیم. 4) داستان بلند "کودک زمان" در سال 1372 با ترجمهی "مرضیه دبشخو" و در انتشارات شقایق منتشر شد اما متأسفانه بر روی جلد آن فقط نام "آیزاک آسیموف" بهعنوان نویسنده درجشده و نام "رابرت سیلوربرگ" ازقلمافتاده است. همچنین در سال 1977 میلادی یک فیلم تلویزیونی بیستوشش دقیقهای با اقتباس از داستان "پسربچهی زشت" در کشور کانادا تولید و پخش شد. 0 2