فلسفه تائو: ترکیب علم و هنر و بلاغت برای نیل به معنویت

فلسفه تائو: ترکیب علم و هنر و بلاغت برای نیل به معنویت

فلسفه تائو: ترکیب علم و هنر و بلاغت برای نیل به معنویت

آلن ویلسن واتس و 1 نفر دیگر
0.0 1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

شابک
9786225792166
تعداد صفحات
144
تاریخ انتشار
1401/1/2

توضیحات

کتاب فلسفه تائو: ترکیب علم و هنر و بلاغت برای نیل به معنویت، نویسنده آلن ویلسن واتس.

یادداشت ها

          فلسفه تائو

1)
"فلسفه تائو: ترکیب علم و هنر و بلاغت برای نیل به معنویت" عنوانی است که مترجم برای برگردان فارسی کتاب "The Tao of Philosophy" برگزیده است. عنوان صحیح‌ کتاب "تائوی فلسفه" است و به نظر می‌رسد که (بر اساس تقدم زمانی و البته نه با اطمینان کامل) این عنوان بعداً الهام‌بخش اسم کتابی دیگر به نام "تائوی فیزیک" نوشتۀ " فریتیوف کاپرا" (Fritjof Capra) در سال 1975 میلادی شده باشد. کتاب "تائوی فلسفه" نوشته الهی‌دان و شرق‌شناسی انگلیسی، "آلن واتس" (Alan Watts)، است. در حقیقت این کتاب مشتمل بر هشت مقاله است که بر اساس سخنرانی‌های "واتس" ویراسته شده و به اهتمام پسرش "مارک واتس" (Mark Watts) به چاپ رسیده است. مجموعه دیگری از مقالاتِ مشابهِ برآمده از سخنرانی‌های "واتس" نیز در کتابی به نام "بودیسم، دین بی‌دینی" (Buddhism the Religion of No-Religion) منتشر گردیده که مجموعۀ این دو کتاب را در بین آثار "واتس"، مقالات موسوم به "عشق به خرد" (Love Of Wisdom) می‌نامند. بر اساس قرائن به نظر می‌رسد سخنرانی‌های "واتس" متعلق به دهه 50 و 60 میلادی باشند. کتاب "فلسفه تائو" در سال ۱۴۰۱ توسط "سید مهدی ثریا" ترجمه‌شده و در انتشارات "جوانه رشد" به چاپ رسیده است. 

2)
مترجم در آخرین مقالۀ کتاب با توجه به تلفظ آلمانی واژۀ "گودل" (Godel) به شکل "Girdle"، عنوان "نظریه گودل" را به‌صورت "نظریه کمربند" برگردانده است. اساس این نظریه عبارت است از اینکه "هیچ نظام منطقی نمی‌تواند صرفاً با ارجاع به خودش تعریف و بیان گردد" و در ادامه "واتس" معتقد است که برای توصیف چنین نظامی ارجاع به نظامی بالاتر لازم است. بر این اساس در مقالۀ هفتم مقولۀ "مابعدالطبیعه" (Metaphysics) مطرح می‌شود که به نظر "واتس" جستجویی است برای یافتن نظامی بالاتر که با ارجاع به آن بتوان نظام هستی را توصیف و تعریف کرد. "واتس" معتقد است هم روانشناسی و هم نظام‌هایی فلسفی مانند "عمل‌گرایی" (Pragmatism) "مابعدالطبیعه" را نادیده گرفته‌اند، درحالی‌که پرسش‌های بنیادینِ "هستی‌شناسی" (Ontology) در نهاد هر بشری هستند و بخشی از "مابعدالطبیعه" محسوب می‌شوند.  

3)
ادعای نویسنده این است که تلاشش برای درک و ارائۀ فلسفه و عرفان شرقی و سنتی برآمده از هند و چین و ژاپن نه برای تبلیغ آن‌ها، که برای کمک به انسان غربیِ امروزی به‌منظور شناخت بیشتر فلسفۀ غربی و بدیل‌های آن است. چون تنها با درک متضاد یک پدیده و در تقابل بین این دو می‌توان به شناخت بهتر آن رسید. از این بابت در مقالۀ ششم و در ادامۀ مقاله‌های سوم تا پنجم، بحث معنا و نشانه با رویکردی خاص مطرح‌شده. نشانه دلالت دادن یک دال است به یک مدلول و دال‌ها اصالت ندارند. یافتن مدلول اصیل یا معنای حقیقی جستجویی است که به تعبیر "واتس" ما را به درک بهتر طبیعت و مفهوم متفاوتی از خداوند می‌رساند که با جهان‌بینی یهودی- مسیحی تفاوتی عمده دارد. هستی یک ارگانیسم خودسازمان‌ده است شبیه به سامانه‌های زیستی و نه یک ماشین مصنوع از نوع توصیفات فیزیک نیوتنی، و "تائو" عبارت است از راهی که این طبیعت خودمختار می‌پیماید. انسان فرزانه برای دخل و تصرف در این راه و کنترل و تسخیر آن تلاش نمی‌کند و این همان اصل بی‌کنشیِ آیین "تائو" است در شعار "وو-وی" که خاستگاهش به چین باستان تعلق دارد. البته این بی‌کنشی به معنای انفعال و خمودگی نیست، بلکه اتفاقاً جهد و کوشش بسیاری است برای پی بردن به باطن جاری در زیر پوستۀ ظاهری رویدادها و ژرفای پنهان و روال مستتر در زیر ظاهر رویین پدیده‌ها.

4)
"واتس" در مقاله‌های اول و دوم مفهوم "من" یا "خود" را از زاویۀ دید خودش موشکافی می‌کند که شرح کامل‌تر آن در کتاب "حقیقت من" مطرح‌شده است. او معتقد است که ما جدا از طبیعت نیستیم، بلکه طبیعت ادامۀ بدن ما است و چنین اعتقادی در صورت درستی، تمام نظام حاکم بر تمدن، فناوری و مسیر توسعۀ جوامع غربی و پیرو آن، سایر جوامع را، دگرگون خواهد ساخت. انسان تافتۀ جدا بافته‌ای نیست که هدفِ فتحِ طبیعت را جستجو کند، بلکه گیاهی است روییده در دامان طبیعت و نقص و آسیب به هر جزئی از این سامانۀ بزرگ، نتیجۀ خود را در جزئی‌ترین ابعاد زندگی انسانی نیز به نمایش خواهد گذاشت. باید در نظر داشت که ایده‌های "واتس" مربوط به دهه‌های پرتنش پس از جنگ جهانی دوم است و امروزه بسیاری از این رویکردها بیش‌ازپیش پذیرفته‌شده‌اند، اگرچه تقریر معنویت بدون استدلال، خود می‌تواند خاستگاهی برای طرد معنویت باشد.
        

3