خشکسالی
در حال خواندن
0
خواندهام
7
خواهم خواند
1
توضیحات
این طور نبود که مزرعه قبل از آن شاهد مرگی نبوده باشد،و پشه ها هم البته تعبیضی قائل نمی شدند.به دید آن ها فرق کمی بین لاشه و جسد وجود داشت.خشکسالی که در آن تابستان اتفاق افتاد حق انتخاب مگس ها را از بین برده بود . به دنبل چشم هایی بودند که دیگر پلک نمی زدند و بی وقفه دنبال جراحات و زخم های لزج بودند،یر حالی که کشاورزان اهل کیوارا اسلحه هایشان را رو به حیوانات لاغر مردنی گرفته بودند.نباریدن باران به معنای نبود غذا بود و نبود غذا باعث تصمیم گیری های دشوار می شد و شهر کوچک،روز به روز،زیر آسمان سوزان آبی سو سو می زد.ماه ها گذشت و،در تاین وضعیت که به سال بعد هم منتقل شد،کشاورزان مثل یک دعا زیر لب به خود می گفتند:«این شهر از بین می ره.»اما هواشناسان ملبورن مخالف بودند. دلسوزانه با مت و شلوار در استودیوهایی با هوای مطبوع تا ساعت شش بعد از ظهر کار می کردند و گززارش می دادند . رسما بدترین وضعیت قرن بود.الگوی آب و هوا اسم مخصوص به خودش را داشت؛تلفظ آن هرگز به طور کامل مشخص نشد.«ال نینو» دست کم مگس های لاشه خوشحال بودند.دستاوردهای آن روزشان عادی نبود.کوچک تر بودند و دسنرسی شان به گوشت آسان تر بود. البته اهمیتی نداشت.همان بودندچشمان براق،زخم های مرطوب.