معرفی کتاب آخرین فرد خانواده ی موتسارت اثر ژاک تورنیه مترجم پرویز شهدی

آخرین فرد خانواده ی موتسارت

آخرین فرد خانواده ی موتسارت

ژاک تورنیه و 1 نفر دیگر
1.2
2 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

1

شابک
9648263574
تعداد صفحات
264
تاریخ انتشار
1384/12/22

توضیحات

        نویسنده ضمن نوشتن ماجرای زندگی فرانسوا گزاویه موستارت ـ پسر دوم آهنگساز معروف ـ گوشه هایی از زندگی خود موتسارت را بیان می کند. به تصریح وی: "فرانسوا گزاویه موتسارت، هنگامی که شش ماهه است، پدرش را از دست می دهد. در جوانی با این که خود، آهنگساز و پیانونواز است، احساس می کند همیشه در سایه ی نام پدرش راه می رود و این سایه بر شانه هایش سنگینی می کند، در جست وجوی یافتن هویت خودش و جدا شدن از سایه ی پدری که هرگز ندیده و نشناخته، زایروار به همه ی جاهایی که پدرش سکونت یا گذر داشته می رود و با همه ی کسانی که با او آشنایی داشته اند ملاقات می کند".
      

یادداشت‌ها

دریا

دریا

1404/4/3

          کتاب کاملا براساس واقعیته و درباره‌ی زندگی فرانسوا گزاویه موتسارت، پسر کوچیک آهنگساز معروف موتسارته. نویسنده می‌خواد نشون بده که چطور فرزندان نابغه‌های تاریخ، زیر سایه‌ی پدر یا مادرشون گم می‌شن و استعداد خودشون جایی برای شکوفایی پیدا نمی‌کنه.

فرانسوا که خودش هم موسیقی‌دانه، از اول داستان می‌خواد از زیر سایه‌ی پدرش بیاد بیرون ولی شرایط اجازه نمی‌ده. همه جا اونو به عنوان پسر موتسارت بزرگ می‌شناسن و با اون مقایسه‌ش می‌کنن. هیچ‌وقت نمی‌تونه کاملا خودش باشه و خودشو به دنیا نشون بده.

داستان برای من جذابیتی نداشت چون داستان‌گونه نیست، بیشتر شبیه یه گزارشه از زندگی پسر موتسارت، نقطه‌ی عطفی نداره، پایان‌بندی معناداری نداره، صرفا واقعیاتی رو به صورت پراکنده گفته و شخصیت فرانسوا جذابیت لازمو برای تبدیل شدن به زندگی‌نامه‌ی پرکشش نداشته.

موضوعاتی که توی کتاب درموردش نوشته شده، ایناست: سفرهای فرانسوا گزاویه به جاهای مختلف و اجرای کنسرت‌هاش، رابطه‌ش با زنی شوهردار که نقش پررنگی در زندگی‌ش داشت)، تدریس موسیقی، ارتباطش با خانواده‌ش و جست‌وجوی افراد تاثیرگذار در زندگی پدرش و صحبت با اون‌ها برای شناخت بهتر بخش‌های ناشناخته‌ی زندگی موتسارت.

تعریف زیادی از پرویز شهدی به عنوان یه مترجم شنیدم، ولی ترجمه‌ش برای من خوانایی کافی رو نداشت. سخت‌فهم بود. قبلا شرق بهشت رو هم با ترجمه‌ش خونده بودم که درست یادم نیست چه حسی به ترجمه‌ش داشتم. بعضی کتابای سخت‌خوان، سختی‌شون به خاطر زیبایی‌شونه، مثلا متنای خیلی کهن ادبی رو من اتفاقا خیلی دوست دارم و از خوندنشون لذت زیادی می‌برم و نسبت به خیلی از آدما هم بهتر می‌تونم بخونم و بفهممشون. این سخت‌فهمی که می‌گم ربطی به اون شیوه‌ی نگارش زیبا نداره.

خیلی جاهای کتاب مرجع ضمیر مشخص نبود کیه و نمی‌دونم این مشکل از نویسنده بوده یا مترجم، عمدی بوده یا سهوی، به هر حال آزاردهنده بود. یه نمونه‌ش اینه:
"ژوزفا از آغاز بهار شروع به روزشماری می‌کند. کارهای ساختمانی خانه‌ی تابستانی به پایان می‌رسد و خانواده تصمیم می‌گیرد اول تابستان به آن‌جا برود. از آن‌جا که ژولی پیانواش را همراه می‌برد، هیچ‌کس تعجب نمی‌کند که آموزگارش هم با او برود. و چون حکمران‌ها زیاد مرخصی ندارند، بنابراین نوید بعضی آزادی‌ها در راه است.
تا زمانی که نامه‌ی مادرش می‌رسد."

حالا شما بگین، نامه‌ی مادرِ چه کسی می‌رسد؟ 
جواب صحیح، فرانسوا گزاویه‌ست😑
به هیچ روشی نمی‌شه این ضمیرو به اون مرجع ربط داد.
من هم کلی وقت بعد، بعد از کلی گیجی، از توی نامه فهمیدم.
و این کتاب فراوون این مشکلو داره.

خلاصه این‌که اصلا دوستش نداشتم و پیشنهاد نمی‌کنم بخونید.
        

3