کتاب حاضر دربردارندة داستانی فارسی با موضوع اجتماعی است. در خلاصة داستان آمده است: «گلنار» دختری است که مادر نگران تنها ماندن اوست. کودکی و نوجوانی او با عشق پسرعمه اش «بهروز» گذشته است. در جوانی خاطرات بهروز محو می شود. گلنار به رشتة عکّاسی روی می آورد و به گرفتن عکس از خانواده و شهر خود می پردازد. در این میان او با پسری به نام «دانیال» آشنا می شود که او را برای زندگی به روستایی فرامی خواند. ارتباط گلنار و دانیال با رفتن گلنار به لندن برای تحصیل در رشتة پزشکی به پایان می رسد. گلنار پس از مدتی با جوانی به نام «عماد» ازدواج می کند و پس از سال ها تصمیم می گیرد که به ایران بازگردد و تجدید دیداری با خانواده و کشورش داشته باشد.