معرفی کتاب باریکه راه امید اثر استفان هسل مترجم سعید انوری نژاد کتابعمومیعلوم انسانی باریکه راه امید استفان هسل و 3 نفر دیگر 1.5 1 نفر | 1 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 3 خواهم خواند 4 ناشر چاپخش شابک 9786226414555 تعداد صفحات 122 تاریخ انتشار 1400/3/17 توضیحات کتاب باریکه راه امید، نویسنده استفان هسل. یادداشتها محبوبترین جدیدترین سید امیرحسین هاشمی 1404/3/27 باید به زندگی نشست. ما که کاری جز زندگی کردن نداریم؛ داریم؟ ما باید خودمان تیمار خود باشیم. ما که کسی را جز خودمان نداریم؛ داریم؟ منظور از «ما» تقریبا مشخص است، منظور از «ما» تمام کسانی اند که ترسیده اند اما شجاعت تابآوری ترس را دارند. «شجاعت، نترسیدن نیست، بلکه تاب آوردنِ ترس است.» قربان تکتک لحظهّهای دلآشوبهای شما شوم به زندگی قیام کنید. از زندگی بگویید، که شاید باورتان نشود که این قویترین سلاح است. « در یک کلام، شجاع کسی است که از تجربۀ ترسیدن نمیترسد.» به کشورم حمله شده است به کشوری که در آن خندیده ام. در کشوری که در آن با برادرزادهام بازی کرده ام و هیچ تصویری زیباتر از لبخند یک کودک نیست. در مدارس این کشور برای بچهها کتاب داستان خوانده ام، از مارسل امه «نقاشی دلپذیر» را خواندم. جای جای کتاب خندیدیم، با کتابی که جهان آن در فرانسه پس از جنگ جهانی دوم بود. چه دلقک بازیهایی که برایشان در نیاوردم و تصدق قهقهزدنهایتان بروم. هیچ صدایی قشنگتر از صدای خنده یک کودک نیست. بچهها خوب باشید که یک سال تحصیلی امید معلمتون بودید توی این دنیای پر از شرارت، دنیایی که هیچجای قشنگی نداشت جز لحظههایی که شما بودید. آخر میدانید انسان به امید زنده است و لبخند کودک، آن لحظه زیبایی است که دستی روبروی تهاجم باد برای خاموش کردن نور نحیف شمع را میگیرد. ابتهاج در شعر سنگواره گفته است: شبها در انتظار سپيده، با آتشي كه در دل من بود، چون شمع، قطره قطره چكيدم. افسوس! بر دريچهي باد است فانوس نيمهجان اميدم! بچهها، همیشه بخندید که اگر نخندید دوست شما نیمهجان میشود. پس بخندید که شما برای من ایران بودید چون به زبان مادری با هم روایتگر اوقات با هم بودنمان در کلاس انشا بودیم. با اینکه گفته بودم در انشا از شخصیتهای اطرفتون کمتر استفاده کنید (مشخصا خودم)، به عنوان یکی از شخصیتهای انشاهای شما ازتون درخواست میکنم حالتون خوب باشد. بچهها یادتان هست در تمرین [به «امتحان» مشهور است] که در پایان سال با هم حلاش کردیم، قسمتی از «پیرمرد و دریا»ی همینگوی را خواندیم؟ بچهها شاید حالمان خوش نباشد اما ناامید نشوید که باید مثل پیرمرد همیشه به دنبال آن ماهی معهود باشیم. هرکس کاری برای تابآوری خود میکند از سرگیری شوخیهای حرصدر بیار پدر گرفته است تا درست کردن هزارجور مربا و لواشک توسط مادر؛ از پیادهسازی تکنیکهای مختلف طبخ غذا توسط پدر تا شروع کردن خانوادگی سریالی جدید به انتخاب مادر. ما نیز چه بخواهیم چه نخواهیم کتاب میخوانیم. پس باید به زندگی نشست که «هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست/ که من به زندگی نشستم» که میدانیم این به زندگی نشستن تنها انتخاب ماست. در این سنگلاخ مسیرِ زندگی در زمانۀ عسرت و جنگ، هر به زندگی-نشستنی، باید رنگی از عشق داشته باشد که «چشمانت راز آتش است و عشقت پیروزی آدمیست هنگامی که به تقدیر جنگ می شتابد». اندکی در شعر دست برده ام و «جنگ تقدیر» را با «تقدیر جنگ» جایگزین کرده ام. در زمانه عسرت و جنگ است که باید «رو به دیگری» داشت چون همه نیک میدانیم که حال هیچکس خوش نیست و در همین زمانه است که باید بند انگشتان یک دیگر را در دست دیگری قفل کنیم. ما باید خودمان تیمار خود باشیم. ما که کسی را جز خودمان نداریم؛ داریم؟ اندکی در مورد این کتاب مفلوک هم بمگم. کتاب بدی بود. از اون مدل جزوههای مانیفستی است که مشتی آرزوی جنبشهای اجتماعی و سیاسی چپ توش جمع شده. اگه شرایط الانمون نمود و با بخشهایی از متن همذاتپنداری نداشتم همین دوستاره رو هم ازش دریغ میکردم. زیاده حرفی نیست. مراقبت کنید. ______________________ لغتنامهٔ دهخدا: مراقبت کردن. [ م ُ ق َ / ق ِ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نگاه داشتن. ( یادداشت مؤلف ). نگهبانی ونگهداری کردن. || مواظبت کردن. پاییدن. 31 73