سه استاد

سه استاد

سه استاد

0.0 1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

1

«برای نسلی که از اوایل دهه‌ی پنجاه خورشیدی به عرصه رسید و سر از لاک خودش بیرون آورد، این سه تن سه‌تا از شاخص‌ترین قلّه‌ها بودند. تن ندادند به آن جریانی که داشت همه چی را به یک طرف می‌برد، تن ندادند به سلیقه‌های مسلّط و معمول و سوار هیچ موجی نشدند. هر کدام راه خودش را رفت و کار خودش را کرد. این ادای دین شاگردی‌ست به استادانی که هرگز به دنبال لشکرکشی نبودند و هیچ تلاشی هم در این راستا به خرج ندادند. هر کدام برای خودش سرداری بود ــ هرچند بی‌سپاه و تنها.» از متن افتتاحیه‌ی کتاب

لیست‌های مرتبط به سه استاد

پست‌های مرتبط به سه استاد

یادداشت‌های مرتبط به سه استاد

 پردیس

1400/10/13

            جعفر مدرس صادقی، متولد 1333 در اصفهان، از نسلی است که در دوره‌ی شکوفایی اقتصادی و فرهنگی ایران در عصر پهلوی دوم، در آن دوره‌ی اوجی که پادشاه مخلوع فکرش را نمی‌کرد باروت انقلاب به زیر آن خوابیده باشد، به عرصه آمد. طبق معمول زمانه، کار را با مطبوعات آغاز کرد و بعد آرام آرام نوشت تا به رمان گاوخونی برسد در ابتدای دهه‌ی شصت خورشیدی، که او را به شهرت رسانید و بعدها هم به زبان‌هایی چون کوردی و انگلیسی ترجمه شد. او در طی این سال‌ها، به جز نوشتن داستان کوتاه و داستان بلند، پروژه‌ای را آغاز کرده به نام «بازخوانی متون»؛ با هدف عرضه‌ی متون کلاسیک به مخاطب غیرآکادمیک که درباره‌ی آن کارش نیز، اگر عمری باقی باشد، روزی خواهم نوشت. کتابی که اخیراً از او منتشر شده در هفته‌های اخیر مورد توجه بوده است؛ هم به جهت نویسنده‌اش و راستِ ماجرا آن‌که، بیش‌تر به جهت سه شخصی که کتاب کوشیده به آنان بپردازد؛ یعنی ابراهیم گلستان، شمیم بهار و قاسم هاشمی‌نژاد. مدرس‌صادقی یکی از ویژگی‌های اصلی این سه تن را آرام در خود کار خویشتن خویش را کردن و به دنبال داشتن دسته و لشکر نبودن می‌داند، او در گفت‌وگویی که در شماره‌ی اخیر مجله‌ی اندیشه پویا داشته است نیز درباره‌ی این حلقه‌ها و الگوبرداری‌ها گفته که چه خوش نداشته‌شان، بگذریم که حرفش سلیقه‌ای است و اگر بخواهیم درست به قضیه نگاه کنیم، چنین جمع‌ها و الگوهایی سازنده هم بودند و چه بسا برای خودش هم می‌توانستند مفید باشند. جز این حرف، نباید از یاد برد این سه تن، هر یک، در طول حیات خود چگونه توانسته‌اند تأثیری شگرف بر نثر فارسی، ادبیات فارسی و هنر ایرانی بگذارند؛ که هم منتقد بودند هم آفرینشگر، هم در ادبیات دستی توانا داشتند و هم در سینما و عرصه‌ی فیلم، هر یک به طریقی. کتاب مشتمل بر سه + دو بخش است؛ ابتدا آمده به «قصه و حکایت و داستان» پرداخته و بعد، در سه عنوان بعدی، به میانجی آثاری از این سه تن، با نقبی به خاطراتی از/پیرامون ایشان، درباره‌شان نوشته است. مدرس صادقی در نوشته‌اش جاهایی، به زیر عبارات و واژه‌هایی، خط کشیده که لابد خواسته تأکید و تکیه‌ی کلامش در نوشتار را برساند. اما اگر به عقیده‌ی برخی داستان‌نویس خوبی نیست، نشان داده حکایت‌گری است که نقلش شنیدنی است، دست‌کم برای آدمی با دلبستگی و عُلقه به آن نسل و زمانه‌ی درخشان و تکرارنشدنی، به آن صداها و طنین‌ها، تندی‌ها و قلم‌های تیز، انسان‌های قاطع و حساس. مخصوصاً، با انتشار مکتوبی از شمیم بهار به سال 1398، دوباره نامش بیش از پیش بر سر زبان‌ها افتاد و این روند با انتشار دو کتاب دیگر در دو سال بعدی ادامه یافت. بی‌شک، همین اتفاق فرخنده در روزگار جافی ما، از سلسله‌جنبان‌های اصلی ساخت و پرداخت این کتاب بوده است. به پیوست هم در نوشتاری صمیمی‌تر به قاسم هاشمی‌نژاد پرداخته که بیش‌تر از آن که دم‌خور آن دو تن دیگر بتواند بوده باشد، طی سال‌ها در دیدار و رفتار با او بوده.