دیواری

دیواری

دیواری

محمود درویش و 1 نفر دیگر
4.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

این کتاب دربردارندة برگردان فارسی منظومة عربی «دیواری»، اثر «محمود درویش» است. درویش در این منظومه با نگاهی به مقاومت مردم فلسطین به ترسیم زندگی و ذات مهم آن می پردازد. زبان شعری درویش در این ترسیم عاشقانه، بعدی فلسفی به خود می گیرد و عشق را به نهایت یک مرگ تعبیر می کند، مرگی که بر اثر مقاومت حاصل شده است. لازم به ذکر است در پایان این منظومه، توضیحات مترجم دربارة برخی از اصطلاحات به کار رفته در ادبیات، ضمیمه شده است.

یادداشت‌های مرتبط به دیواری

            کتاب را حمزه کوتی عزیز در بوستان هنرمندان بهم هدیه داد و برایم امضا کرد و تاریخ زد 17 دی 93
روزهای آخر خدمتش بود و با خیال راحت گذاشتند سه تا سیگار با هم بکشیم

از مقدمه کتاب:
شعر محمود درویش، بدرودی با مردگان است. بدرودی که در عین حال درود است. درود بر زمین و هستی؛ و چه خوشبخت است آن که با مردگان بدرود می گوید. .
محمود درویش شاعر عشق است. یعنی شعر زاده ی عشق است. عشقی از نهایت یک مرگ. به همین خاطر در شعر او و در شعر شاعران دیگر، عشق مرادف مرگ است. محبتی خونین که از حدود بی انتهای خود گذشته است. عشق نیز نوعی مقاومت است. مقاومت در برابر آنچه ناپایدار است. تنها چیزی که ناپایدار را خلود و جاودانگی می بخشد، زبان است. زبان در شعر درویش بعدی فلسفی به خود می گیرد. مقوله ی زبان وسیله ی ارتباط اجتماعی، جای خود را به «ذات و مفهوم زبان» می دهد. زبانی که از درون به درون سیر می کند. به همین دلیل می بینیم که گاه شاعر خود را سرگشته و آشفته حال می بیند در برابر این زبانی که از اورنگ ابهت خویش به زیر افکنده شده. بگویم که اصولا زبان یک چیز اغواکننده ای است، و شاعری که گرفتار این ساحره می شود مرگ خود را مینگارد. فرهنگ نامه ی شعری درویش برخلاف نظر او، محدود است. مفاهیم یکی است. اما همواره و در هر بار، لباسی دیگر به تن می کنند...
درویش در چهل و اند سال عمر شاعرانه اش، بیش از بیست و پنج کتاب منتشر کرد، که بسیاری از این آثار یا به شکل کامل و یا به شکل منتخبات، در ایران منتشر شده است.

بازگشت به رام الله، تجربه ی نوینی در کارنامه ی شعری و زندگی شاعر بود. محبوس بودن در خانه، ممنوع الخروج بودن از این شهر او را به اتاق سفیدش هر چه بیشتر مانوس می کرد. هر سطری که شاعر می نویسد، دشمن یک قدم عقب نشینی می کرد و این خود از معانی مقاومت در نظر گاه درویش است.
در سال ۲۰۰۰ کتابخانه ی او توسط اسرائیلی ها منفجر شد. اما تنها کبوتران اند که همچنان بر فراز سر شاعر و بر گرد خانه اش پرواز می کنند.

_
در این منظومه مایه های تغزلی با بن مایه های فلسفی و تاریخی عمیقا درآمیخته اند:
شبانی است روزان ما میان قبیله و شهر. شبی خصوصی برای محمل أذين به سرابت نمی یابم و به خود گفتم: بی تو نام من به چه کارم می آید؟ صدایم کن، که من تو را آفریدم چون نام گذاری ام کردی و کشتی مرا وقتی نام را تصاحب کردم. چگونه مرا کشتی؟ من زن بیگانه ی این همه شب ام. مرا به بیشه زارهای شهوتت وارد کن. در آغوشم بگیر و مرا بفشار و عسل زفاف پاک را بر شان زنبوران بریز؛ و با بادهای دستهایت پریشان و جمع کن مرا، که شب خود را به تو می سپارد ای مرد بیگانه؛ و هیچ ستارهای نمی بیندم مگر که میداند خانواده ام مرا با آب لاجورد خواهد کشت. فراز آر - من کوزه ام را با دست خود میشکنم - اکنونِ سعادتمندم را.

_
بخش بسیار زیادی از سطرهای این شعر بلند تامل در ذات و صفات مرگ است:
ای مرگ! منتظر باش تا کیفم را آماده کنم: مسواک، صابون، ماشین ریش تراش، کولنيا و لباس. آیا آب و هوا آنجا معتدل است؟ و احوال آیا در ابدیت سفید دگر می گردد؟ یا به همان شیوه ای می ماند که در خزان و زمستان بود؟ و آیا یک کتاب کفایت می کند برای سرگرم شدن با ناوقت؟ یا به کتابخانه ای نیاز پیدا می کنم؟ زبان سخن گفتن آنجا چگونه است؟ گویشی محلی یا عربی فصیح؟
_
وای مرگ منتظر باش، ای مرگ تا صفای ذهن و تندرستی ام را در بهاران بازیابم. تا صیدگر بزرگ منشی باشی که آهو بچه را شکار نمی کند کنار چشمه سار. بگذار رابطه ی ما دوستانه و صریح باشد:| متعلق به توست آنچه بدان زندگی ام را سرشار می کنم و از تو مرا تأمل کردن در کواکب باشد: هیچ کس به تمامی نمی میرد بلکه این جان هایی است که شکل و مقام خود را تغییر می دهند.


_
و همان طور که میتوان انتظار داشت حتی این منظومه بسیار فلسفی نیز از مضامین شعر مقاومت خالی نیست:
بر ساحل غربی، به زندانبان گفتم: ۔ آیا تو فرزند زندانبان قدیم منی؟ - آری! - پدرت کجاست؟ گفت: چند سال پیش درگذشت از رنج نگهبانی دچار سرخوردگی شد بعد، کار و وظیفه اش را به من سپرد و وصیت کرد که در برابر سرودت، از شهر پشتیبانی کنم. گفتم: از کی تا به حال تو به دنبال منی و خود را بندی من کرده ای؟ گفت: از وقتی که نخستین ترانه هایت را نوشتی گفتم: تو آن زمان به دنیا نیامده بودی؟ گفت: مرا زمان و ازلیتی است

در این سال 98 این پنجمین یا ششمین مجموعه شعر خارجی بود که خواندم و کماکان به نظرم "آدم‌ها روی پل" شیمبورسکا از همه بهتر بود و قابل ترجمه تر