آشیانه در مه
در حال خواندن
0
خواندهام
11
خواهم خواند
0
توضیحات
«شکور» پس از تمام شدن امتحانات خرداد به همراه خانواده به روستای پدربزرگش، که در دامنة کوه سبلان است، می رود. او در آن جا با «جمشید» ـ پسر ارباب روستا ـ آشنا می شود. این آشنایی به هنگام شکار قرقی به وسیلة جمشید صورت می گیرد. جمشید پس از شکار قرقی آن را نزد پدرش می برد تا بدین وسیله شهامت خود را نشان دهد. شکور پس از این ماجرا به خانه بازمی گردد. اما آن شب همواره در فکر جوجة قرقی بوده که اینک بدون وجود مادر به سر می برد و همان شب تصمیم می گیرد تا به باغ مشهدی محبوب رفته و جوجة قرقی را به خانه بیاورد. شکور با آوردن جوجة قرقی به خانه، مراقبت از او را بر عهده می گیرد. اما پس از گذشت مدت ها جوجة قرقی مورد اصابت شلیک گلولة افرادی ناشناس قرار می گیرد. پس از این حادثه شکور به اصرار مادرش، دوباره جوجه را در آشیانه اش قرار می دهد. در بخشی از داستان می خوانید: «برای قرقی مرگ در یک چنین شب سرد و مه آلودی، بالای بلندترین درخت باغ «مشهدی محبوب، زیباتر و باشکوه تر است تا مرگ در یک اتاق گرمی که خانه اش نیست». نگارنده در داستان حاضر به موضوع الفت میان انسان و طبیعت می پردازد.