معرفی کتاب وداع با گابو و مرسدس اثر رودریگو گارسیا مترجم وازریک درساهاکیان

وداع با گابو و مرسدس

وداع با گابو و مرسدس

رودریگو گارسیا و 1 نفر دیگر
4.0
3 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

1

ناشر
نشر نو
شابک
9786004904995
تعداد صفحات
136
تاریخ انتشار
1403/1/1

توضیحات

        در مارس 2014 گابریل گارسیا مارکز دچار سرماخوردگی شد. زنی که بیش از پنجاه سال در کنار او بود، همسرش، مرسدس بارچا، امید چندانی به بهبودش نداشت؛ شوهرش، که نزدیکان «گابو» صدایش می‌زدند، نزدیک 87 سال داشت و با اختلال مشاعر دست و پنجه نرم می‌کرد. این بود که به پسرشان، رودریگو، گفت: «فکر نکنم از این یکی جان سالم در ببریم.»

      

لیست‌های مرتبط به وداع با گابو و مرسدس

یادداشت‌ها

مجموعه‌ای
          مجموعه‌ای از یادداشت‌های کوتاه پسر مارکزه کتاب؛ از لحظه‌ای که می‌فهمن بیماری گابو خیلی شدید شده و دیگه امیدی به بهبودش نیست، تا پس از مرگش.
از این لحاظ که آدم یه کم تو خونه و خانواده گابریل گارسیا مارکز بزرگ قدم می‌زنه و آشناهاشون و نحوه مواجهه‌شون با چیزای مختلف رو می‌بینه جالبه واقعا. ولی خب واقعیتش به جز چند یادداشت اول بقیه رو خیلی هم دوست نداشتم. شاید هم باید بیشتر بهش فکر کنم که مگه دنبال چی‌ام و خب نوشته‌های یه پسر از مرگ پدرش و بعدتر مادرش چی می‌تونه باشه دیگه؟ و چقدر بار مسئولیت پسر گابو، اونم برای نوشتن هر چیزی، سخت و زیاده و چه کار سختی کرده که همچین چیزی نوشته و منتشر کرده و اینقدر هم صادقانه در مورد همین موضوع صحبت کرده. :)
دیگه اینکه خیلی دوست داشتم بیشتر مرسدس رو بشناسم. خیلی توصیفات جالبی ازش اینجا خوندم و دوست دارم که بیشتر بخونم ازش و ببینم چجور آدمی بوده...

شب‌ها قبل خواب می‌خوندمش و احساس‌های عجیبی رو همراهش تجربه کردم.
---
بره جا بگیره در قفسه مرگی‌ها... و روایت آدم‌ها.
        

31

          مواجهه با مرگ و تجربهٔ فقدان و سوگ از آن دست موضوعاتی است که برای هرکس مشترک و متفاوت است. همه دیر یا زود آن را تجربه می‌کنیم اما هرکدام به روش خود. تنها وجه اشتراک این درد آن است که با گذر زمان التیام پیدا می‌کند. بعد از کتاب «لنگرگاهی در شن روان» با خودم عهد کرده بودم دور این موضوعات را قلم بگیرم، انگار روحم توان تحمل رنج دیگران را نداشت. اما نثر روان رودریگو گارسیا (که قطعاً در کلاس درس گابریل شاگرد زبر و زرنگی بوده!) من را واداشت تا کتاب را ۳-۴ ساعته تمام کنم.
علاقه‌مندان به نثر مارکز قطعاً از این کتاب لذت خواهند برد، شخصیت مارکز از زبان پسرش محترم و شگفت‌انگیز است. (چیزی که اغلب ما بچه‌ها در وصف شخصیت والدینمان از قلم می‌اندازیم).
« پدرم به‌شدت در زمان حال زندگی می‌کند، بدون تحمل بار دغدغه‌ای از گذشته و بی‌هیچ انتظاری از آینده. پیش‌بینی براساس تجربۀ قبلی که اهمیت زیادی دارد و از ارکان قصه‌گویی است، نقشی در زندگی او ندارد. (…) البته تصویری که (…) ترسیم کردم، شکل ساده‌شدۀ قضیه است. گذشته، هنوز در زندگی پدرم نقش دارد. او بر مهارت‌های اجتماعیِ قابل‌توجهی که دارد تکیه می‌کند تا هرکسی را که سر راهش سبز می‌شود سؤال‌پیچ کند: «اوضاع‌واحوالت چطور است؟»، «این روزها کجا زندگی می‌کنی؟»، «مردم شما چطور مردمی هستند؟» گاهی سعی می‌کند گفت‌وگوی بلندپروازانه‌تری راه بیندازد و در میان آن یا رشتۀ کلام را از دست می‌دهد یا حرف کم می‌آورد. سردرگمی‌ای که در چهره‌اش وجود دارد و همچنین شرمی که همان لحظه دچارش می‌شود، همچون دودی در میان نسیم، سابقه‌اش را به‌عنوان آدمی که زمانی گفت‌وگو برایش به اندازۀ نفس ‌کشیدن عادی بود خراب می‌کند. پیش از این گفت‌وگوهایش خلاقانه، خنده‌دار، تأثیربرانگیز و جذاب بودند.»
        

6