موهای معلق، چشم های چرخان

موهای معلق، چشم های چرخان

موهای معلق، چشم های چرخان

راحیل ذبیحی و 2 نفر دیگر
3.8
2 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

11

خواهم خواند

1

ناشر
هوپا
شابک
9786008025276
تعداد صفحات
208
تاریخ انتشار
1397/12/7

توضیحات

        
تهمتن آرام گفت: «بهاران، بابا...بذار برسیم خونه، صحبت می کنیم.»
بهاران داد زد: «نه، یا الان می گین...یا...یا...»
به خاطر اینه که ماها آدم نیستیم...آدم معمولی نیستیم!
پریدخت خودش هم باورش نمی شد که این قدر ناگهانی این حرف را زده باشد. تمتهن ناگهانی این حرف را زده باشد. تهمتن حیرت زده او را نگاه کرد و گفت: «پری این بود آروم آروم گفتنت؟»
پریدخت عصبانی گفت: «چه جور دیگه ای باید شروع می کردم؟»
بهاران گریه اش از شدت شوک بند آمده بود. بلند شد و روی زانوهای لرزانش ایستاد: «منظورت چیه آدم معمولی نیستیم؟»
تهمتن چشم غره ای به پریدخت رفت و برگشت رو به بهاران. دست انداخت دور شانه هایش و گفت: «بهاران جان، ببین...ممکنه این حرف ها به نظرت عجیب و مسخره بیاد... حق هم داری.» بعد او را چرخاند سمت خودش و کمی خم شد: «موجودات دیگه ای هم جز آدم ها وجود دارن که فقط توی قصه ها خوندی و از این و اون شنیدی...»

      

لیست‌های مرتبط به موهای معلق، چشم های چرخان

یادداشت‌ها

          اول درباره کتاب:
این کتاب دقیقا یک فانتزیِ تفننیِ فکر شدهٔ خوبِ دورگه در سطح کودک و نوجوان است. فانتزی تفننی که خیلی توضیح نمی‌خواهد: یعنی (با حفظ احترام اساتید و شاهکارهایشان) یک چیزی بین کارهای نوجوانان رولد دال و هابیت تالکین: فانتزی و بی قید و راحت اما قابل باور. فکر شدهٔ خوب هم یعنی این‌که هم ایده، یک ایده نو، جان‌دار و خوب بود و هم موقع پیاده‌سازی پیرنگ خوبی داشت و به اندازه کافی گره و تعلیق و عناصر لازم داشت. هر چند یک جاهایی تغییر فضا (مثل قصه هیربد و هیراد و مهتاب) خیلی پرت تر از باقی تکه‌های پازل بود و آدم را برای چند لحظه‌ای سر در گم می‌کرد،اما خوشخوان بود و سر جمع یکی دو ساعته و بدون وقفه خوانده شد.
اما! کتاب دورگه ست: یک فانتزی اروپایی در بستر اساطیر و افسانه‌های ایرانی. به شخصه از این‌که به افسانه‌ها و اسطوره‌هایمان به چشم یک سری مواد خام نگاه کنیم و بیفتیم به جانشان و از توی دلشان ایده‌ها و داستان‌های خوب در بیاوریم استقبال می کنم: گنج عظیمی کنج خانه‌‌ای افتاده که بچه‌های تنبلش حتی حاضر نیستند با آن بازی بازی کنند چه برسد به آن‌که با آن دست به کار شایسته‌ای بزنند. از این لحاظ واقعا این کتاب سر شوقم آورد. ولی با این که عناصری از ادبیات بومی این کشور دارد نمی توانم این کتاب را یک محصول بومی بدانم: می‌توانست یک رمان ترجمه شده‌باشد که به جای جک و جانور‌های خارجی، نسخه‌های ایرانیشان دنبال ماجراجویی رفتند.
اما نکته آخرم درباره این کتاب: بارها در نظراتم درباره کتاب‌ها از عدم وجود رده‌بندی سنی نالیدم و الان خوشحالم که نشر هوپا لااقل به صورت خودجوش کتاب‌هایش را رده‌بندی می‌کند. این کتاب به عنوان مثبت ۱۲ رده‌بندی شده‌است. نسبتا قابل قبول است. داستان در همین سطح سنی است مثبت ۵ و منفی ۲ سال نهایتا می‌توانم این بازه را جابه‌جا کنم. فقط یک امای بزرگ وجود دارد: احتمالا به نظر خیلی از خانواده‌های ایرانی، برخی از محتویات این کتاب برای این که توسط فرزندانشان خوانده‌شود مناسب نیست / با شرایط فرهنگی خانواده‌شان متناسب نیست.

دوم درباره بازار کتاب کودک و نوجوان: (الزاما ربطی به این کتاب ندارد و حاصل مجموع مشاهداتی‌است که چند ماهی هنگام خرید کتاب انجام دادم)
مدتی می‌شود که به صورت خیلی نامحسوس اتفاقات بزرگی دارد در حوزه نشر کودک پ نوجوان اتفاق می‌افتد که باعث می‌شود شاخک‌هایم تیز شوند: بازیگران بزرگ و مطرحی دارند پا به عرصه می‌گذارند و برخی غول‌های پیر دارند خسته و نزار زمین را آرام آرام ترک می‌کنند، نویسنده‌ها و مترجمان جدیدی وارد می‌شوند و از همه مهم‌تر این‌که دست بازار (رک بگویم: عطش پول) رویکرد‌های انتخاب کتاب‌ها را تغییر می‌دهد؛ تغییرات اساسی. به زودی شاهد زیر و زبر شدن این زمین بازی خواهیم بود و من دلم شور می‌زند...
        

0