نقطه و نوزده داستان دیگر
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
3
خواهم خواند
0
توضیحات
آقای برهانی چای ریخت و بلند شد و پشت به تصویر خودش که بر بدنه سماور منعکس شده بود به سمت پنجره تراس ایستاد.گنجشکی که دیده نمیشد،لای شاخه های بر برگ یک درخت چنار آواز می خواند آقای برهانی که از صدای خودش،از حرف های خودش،از خودش خسته شده بود یه آواز گنجشک ناپیدا لبخند زد... چای را ننوشید آن قدر صبر کرد تا آب سماور خشک شد و بدنه استیل آن گداخت و به سرخی گرایید.سپس با اتاق و پنجره و خانه و دنیا و چای سرد شده اش بر سطح سماور سوخت. در کهکشان خالی،تنها صدا،صدای گنجشکی ناپیدا بود که همچنان میخواند-بریده بریده-در فواصل سکوت.
یادداشتها